part 14

725 139 50
                                    


تو خواب چینی به بینیش داد و با شکم بزرگش توی تخت غلط خورد.

البته بعدش سریع بیدار شد، به حالت نشسته در اومد و دستشو رو شکمش گذاشت.

× آخ...ببخشید توله های قشنگم..پاپا حواسش نبود دوباره تو خواب تکون خورد

نگاهی به اطرافش انداخت و اخمی کرد.

پس آلفاهاش کجا بودن؟

مگه قرار نبود تا وقتی بیدار میشه پیشش بمونن؟!

جیمین توی خواب خیلی تکون میخورد و چپ و راست میشد و همینطور بخاطر شکم بزرگش و وضعیتی که داشت، با آلفاهاش قرار گذاشته بودن تا وقتی که از خواب بیدار میشه دو طرفش بخوابن تا جیمین توی خواب غلط نخوره و به شکمش فشار نیاد.

اما الان نبودن و تنها توی اتاق مونده بود.

پاهاشو روی زمین گذاشت و آروم از رو تخت بلند شد.

سمت سرویس رفت، دست صورتشو شست و دندوناشو مسواک زد.

اون بین هم خیلی کیوت با توله هاش صحبت میکرد.

× کافیه چشمم به ددیاتون بخوره..اونوقت میدونم چکارشون کنم..صدبار گفتم اگرم کار دارین میخواین برین حداقل دوتا بالشت بزارین کنارم تا تکون نخورم..کوو گوش شنواا؟

از سرویس خارج شد و از اتاق بیرون رفت.

سمت پله ها رفت و روی ویلچر برقیش نشست و دکمشو زد تا بره پایین.

دست تپلشو روی شکمش کشید و لبخندی زد.

وقتی رسید پایین بلند شد و سمت خدمتکاری که داشت به سمتش میومد، رفت.

& صبحتون بخیر آقا

× صبح بخیر...ام تهیونگ و جونگکوک کجان؟

& صبح خیلی زود رفتن بیرون کاری براشون پیش اومدن..زود برمیگردن

سری تکون داد و به نوازش شکمش ادامه داد.

× صبحانه هست؟

& بله آقا حاضره..لطفا تشریف بیارین

پشت سر خدمتکار به راه افتاد و وارد پذیرایی شد.

× لطفا بیارشون اینجا..میخوام همینجا صبحانه بخورم

& چشم جیمین شی

آروم نشست روی کاناپه و لم داد به پشتش.

کنترل تلویزیون رو برداشت و روشنش کرد.

با پخش شدن سریال مورد علاقش، خوشحال دستاشو بهم کوبید که همون موقع دوتا خدمتکار با سینی داخل دستشون سمتش اومد.

بعد گذاشتن سینی و خوراکی ها روی میز؛

& چیز دیگه ای نمیخواین؟

× نه ممنون میتونین برین

سری خم کردن و از اونجا رفتن.

جیمین دستشو دراز کرد و با برداشتن آب پرتقال و نون تست نوتلایی آمادش، مشغول خوردن شد و چشماشو به صفحه تلوزیون دوخت.

♡𝐌𝐲 𝐦𝐚𝐟𝐢𝐚 𝐚𝐥𝐩𝐡𝐚𝐬♡Where stories live. Discover now