Part 13

868 160 69
                                    

کوک جیمینو از کمر گرفت و رو تخت انداختش.

روش خیمه زد و محکم مشغول بوسیدن لب های سرخش شد.

× ک..کوک...صب..ر کن

کوک مهلت نمیداد و لبای جیمینو تو دهنش کشید و مزشو چشید.

انقد غرق شده بود که نمیتونست تمرکز کنه و صدای جیمینو بشنوه.

جیمینم به تهیونگ که اونطرف داشت لباساشو در می آورد نگاه کرد.

× ته...ک..کمک

تهیونگ سمتشون اومد و کوک رو با اخم عقب کشید.

_ هوی خفش کردی آروم باش بزار ببینیم چی میخواد بگه

بعد سمت جیمین برگشت.

_ بگو قشنگم..چی میخواستی بگی؟

جیمین تند تند نفس کشید و با حس پیچش داخل شکمش لبخند معنا داری به تهکوک زد.

کوک با چشمای خمارش منتظر به جیمین نگاه میکرد.

× نمیخوام ناراحتتون کنم اما ما...فعلا نمیتونیم سکس داشته باشیم

تهکوک متعجب نگاش کردن.

تهیونگ کنارش نشست.

_ چرا؟..چیزی شده بیبی؟

جیمین به حالت نشسته در اومد و بهشون نگاه کرد.

× ام..خب گفتنش یکم سخته..راستش خیلی وقت پیش من باید این مسئله رو بهتون میگفتم اما..

+ جون به لبمون کردی جیمین...زودباش بگو ببینم چیشده عزیزم؟

× خب..راستش..من

لبشو گاز گرفت و با لبخند گفت.

× من...حاملم

سکوت..تنها چیزی بود که بینشون شنیده میشد.

جیمین سرشو بالا اورد و به آلفاهاش نگاه کرد که با صورتی سرشار از تعجب و حیرت بهش خیره شده بودن.

گونه هاش سرخ شدن و لبخند استرسی ای زد.

_ ی..بار دیگه...بگو چی گفتی؟

جیمین لبخندی زد و ادامه داد.

× من باردارم...سه هفته ای میشه و تازه چند روز پیش متوجه شدم اما نگفتم بهتون

قطره اشکی از چشمای کوک افتاد پایین و باعث تعجب جیمین شد.

× کوک؟..حالت خوبه؟

+ واقعا فک میکنی خوبم؟....دارم بال در میارم جیمین

_ این باور نکردنیه

جیمین تکخندی زد.

+ چرا؟

تهیونگ بهش نزدیک شد و با گرفت کمر باریکش اونو نزدیک خودش اورد و کنار لبای جیمین لب زد.

♡𝐌𝐲 𝐦𝐚𝐟𝐢𝐚 𝐚𝐥𝐩𝐡𝐚𝐬♡Where stories live. Discover now