از ترس زبون جفتشون قفل کرده بود ، عین مسخ شده ها به اربابشون نگاه می کردن و جرات نفس کشیدن هم نداشتن
ته: هوسوک
با تن صدای بلند اربابش به خودش اومد ، ناخودآگاه نگاهش به سمت دست چپ اربابش کشیده شد
با دیدن حلقه توی انگشت انگشتری اربابش آب دهنش رو بزور از گلوی خشکش پایین فرستادته: چرا الهه من توی اتاقش نیست ؟
هوسوک: ق....ققربان....ش....شما
ته: قرار بود یک ماه دیگه بیام ؟ هر چند به تو ربطی نداره اما .....
کای: واسطه های عربمون دیگه بدرد نمی خوردن هوسوک شی
ته: دیگی برای من نجوشه باید سر سگ توش باشه
هوسوک: ار...ررباب....ا....الهه... اتون
یونگی: از دستمون فرار کرد ارباب
هوسوک با صدای یونگی دلش ریخت و نگاهش رو به یونگی داد
وی هومی کشید و با قدم های آروم و چهره ای خونسرد به سمت یونگی رفت ، توی چند سانتی یونگی ایستاد
به سر پایین افتاده و چهره شرمنده یونگی نگاه کرد
ته: می دونی کسی که فرار کرده چه مقامی توی این عمارت داره؟
یونگی خواست جواب بده اما با تو دهنی محکمی که از وی خورد روی زمین افتاد ، دستش رو روی لب پاره شدش گذاشت
دست اربابش بیش از حد سنگین بودته: اجازه نداده بودم جواب بدی
چرخی دور یونگی زد و دوباره روبه روی یونگی قرار گرفت
ته: چند سال برای من کار می کنی ؟
یونگی خواست جواب بده که ایندفعه لگد وی توی صورتش فرود اومد
ته: این دفعه اجازه داده بودم؟؟؟
یونگی روی زانو هاش نشست و دستاش رو روی زانو هاش گذاشت
ته: آفرین حالا یاد گرفتی ، چه ساعتی گمش کردین ؟
رو به هوسوک گفت ، هوسوک به سمتشون رفت و جلوی وی زانو زد
ته:اجازه دارید حالا بگید
هوسوک به سمت اربابش رفت ، کنار یونگی جلوی اربابش زانو زد
هوسوک: امروز ساعت 10 صبح
ته: دقیق ؟
هوسوک: دقیق ارباب
ته: هووممم تا ساعت 10 صبح فردا وقت دارید پیداش کنید در غیر این صورت خودتون می دونید چه بلایی سرتون میاد
هوسوک: بله ارباب می دونیم
ته: از جلوی چشمام گمشید
یونگی و هوسوک از جاشون بلند شدن ، تا کمر تعظیمی کردن و از اونجا رفتن
YOU ARE READING
SLAVE OR HUSBAND [Vkook]
Short Storyنام: برده یا همسر 💫 کیم تهیونگ ؟! یه مافیای بی رحم و فوق العاده ثروتمند جئون جونگکوک ؟! پسری که کسی بهش اهمیت نمیده و پدرش اون رو به بردگی به یه بار فروخته چی میشه اگه جونگکوک توسط تهیونگ خریده بشه ؟ چی میشه اگه تو همون نگاه اول تهیونگ رو عاشق خو...