16

3.3K 278 5
                                    

همه چیز سریعتر از اونی که فکر می کرد پیش رفت ، همه چی اونقدر سریع پیش رفت که الان روی صندلی آرایشگاه در حال میکاپ کردن بود

کت و شلوار سفیدش به خوبی فیت تنش بود و روی تنش نشسته بود

موهای بلندش رو به صورت فرق باز کردن بودن و به شکل کیوتی براش کوک دارش کرده بودن

به خودش توی آینه نگاه کرد ، توی چشماش هر کسی بود جز خوشحالی

نگرانی ، ترس ، اظطراب و همه حس های بد ، تا همین دیشب با وی دعوا کرده بود ، التماس کرده بود حتی باهاش آروم و منطقی حرف زده بود

اما تاثیری روی وی نداشت ، از اون طرف برای عمو و هیونگش خیلی نگران بود

از خدمتکارا در باره شکنجه های وی شنیده بود ، می ترسید حتی یکی از اون ها رو روی عمو و هیونگش انجام بده

با فکر کردن به اونا بغض کرد

& اوه می دونم خیلی خوشحالی اما اگه گریه کنی آرایشی خراب میشه

آرایشگر یا خنده گفت و به میکاپ کردنش ادامه داد ، توی دلش پوزخندی زد

هیچ‌ کس از دل کوچولوش خبر نداشت ، همه فکر می کردن اون از این ازدواج خوشحاله

& خبببب تموم شد ، خیلی خوشگل شدین

به خودش نگاه کرد و پوزخند محوی زد ، به طرز زیبایی  هم کیوت شده بود و هم زیباییش رو به رخ می کشید

& قربان جناب کیم پایین منتظرن

نگاهش رو از توی آینه به آرایشگر داد و سری برای تایید تکون داد ، چاره ای نبود اون هیچ قدرتی در برابر وی نداشت

از روی صندلی بلند شد و لباسش رو مرتب کرد ، از آرایشگر تشکر کوچکی کرد و به سمت در رفت

از راه پله مار پیچ آرایشگاه پایین رفت و به سالن پایین رسید

وی پاش رو روی پاش‌ انداخته بود و منتظرش بود ، موهای همیشه موج دارش رو به طرز مرتبی بالا زده بود و کت و شلوار مشکیش بدن ورزید اش رو به نمایش میزاشت

هر چقدر که خودش کیوت و خواستنی شده بود وی درست شبیه یه فاکر هات شده بود

پوزخندی زد و به راهش ادامه داد وی با صدای کفش نگاهش رو به راه پله داد

با دیدن جونگکوک نفس کشیدن یادش رفت ، با نفسی که توی سینه حبس شده بود فرشته ای رو که آروم از پله ها پایین میومد دنبال می کرد

توی اون کت و شلوار سفید درست شبیه یه فرشته شده بود ، الهه زیباش خیلی خواستنی شده بود

با شیفتگی از روی مبل بلند شد و به سمت راه پله رفت و منتظر موند تا جونگکوک پایین بیاد

نگاه عاشق و شیفته وی رو روی خودش حس می کرد اما از اون نگاه متنفر بود

دلش اون نگاه رو نمی خواست ، دلش نمی خواست با یو باشه ، وی رو دوست نداشت

SLAVE OR HUSBAND [Vkook]Where stories live. Discover now