15

3.3K 255 4
                                    

( اگر با شیپ کای و جکسون مشکل دارید این پارت رو نخونید / کای : تاپ / جکسون: باتم )

بعد از رفتن وی به شکم روی تخت خوابید ، سرش رو توی بالشش فرو کرد و با صدای بلند شروع به گریه کرد

می ترسید ، از کاری که وی می خواست بکنه می ترسید
دلش نمی خواست با همچین روانی ازدواج کنه

کوک: هق هق....م....من هق هق ...نمی خواااممممم....هق هق هق هق هق

هق هق های مظلومانه و بلندش توی فضای اتاق می پیچید و دل هر کسی رو اب می کرد چه برسه به دل عاشق وی

وی هنوز پشت در بود ، شنیدن هق هق های بلند کوک قلبش رو آتیش میزد
دلش می خواست همین الان دوباره بره تو و اون بانی مظلوم رو توی بغلش بگیره اما غرورش چی ؟

پوزخندی به حال خودش زد

ته: مگه عاشق هم غرور داره ؟

پوزخند دیگه ای به خودش ، راست می گفت کسی که عاشق غرور نداره اما باید یکم تنهاش می زاشت امروز که گذشت دستور حبسش رو لغو می کرد

نفس عمیقی کشید و به سمت اتاق کارش رفت تا یکم به مسائل باند رسیدگی کنه

پشت میز کارش ننشسته بود که در اتاقش زده شد ، پشت میزش نشست و اجازه ورود داد

کای: مزاحم نیستم ؟

کای همون طور که از لای سرش رو تو آورده بود پرسید ، از این کار بچگونه کای لبخند کمرنگی روی لباش اومد

ته: نه بیا تو

کای اومد داخل ، با اشاره وی روی مبلی که کنار میزش بود نشست

چند لحظه توی سکوت گذشت و کای همچنان حرفی نزده بود و مدام با انگشتاش بازی می کرد

ته: خب ؟

کای: خب....نمی دونم از ....از کجا شروع کنم

ته: کای ؟ ما از این حرف ها با هم نداشتیم

کای: بیخیال الان دغدغه مهم تری داری من می رم بعداً میام

ته: تنها دغدغه من پیدا شدن نامزدم بود که اونم پیدا شد حالا بگو

کای: خب ...خب...اههه خدای من ، من به یه نفر علاقه مند شدم

سریع گفت ، وی به گوش های خودش شک‌ کرد
کای خیلی وقت بود که از یه عشق نافرجام رنج می برد و الان ....

ته: چی می گی ؟ کی ؟ کجا ؟ چطور ؟

کای: خب خب یه ..... یه سه ماهی هست

ته: اون وقت تو الان به من میگی ؟

کای: من خودم تازه به خودم اعتراف کردم

ته: خب حالا کی هست ؟

وی با ذوق مشهودی از کای پرسید ، برای پسر عموش خیلی خوشحال بود
کای خیلی وقت بود از شکست عشقی قبلیش رنج می برد و سختی می کشید و حالا وی واقعا براش خوشحال بود

SLAVE OR HUSBAND [Vkook]Where stories live. Discover now