با برخورد مستقیم نور خورشید بزور لا پلکای خستش رو از هم فاصله داد ، اخمی کرد و به پهلو چرخید
به این کار بیشتر تو بغل مردش فرو رفت و سرش بین چونه و ترقوه های تهیونگ قرار گرفت
خوشحال از نبود نور خورشید دوباره به خوابش ادامه داد و سفت تر شدن بغل همسرش احساس کرد.......
چشماش رو باز کرد و اولین چیزی که دید صورت الهه مانند همسرش بود
لبای پف دار و کبودش بد جوری توی چشم بود ، طوری که توی خواب اونا رو غنچه کرده بود واقعا خواستنی بود
طاقت نیاورد و یه بوسه خیلی آروم از لباش گرفت ، جونگکوک تکون آرومی خورد و بیشتر خودش رو توی بغلش جا کرد
خنده بی صدای کرد و بدن کوچولوی همسرش سفت تر بغل کرد ، روی شونه پر از هیکیش بوسه آرومی گذاشت
ته: بالاخره عاشقم شدی آفرودیت من
با خودش زمزمه کرد
ته: بالاخره قبول کردی مردت باشم
لب هایش ایندفعه روی پیشونی همسرش نشستن و آروم اونجا رو بوسیدن
لباش رو برداشت و نفس عمیقی کشید و صبر کرد تا همسرش بیدار بشه .......
با احساس نوازش موهای نرمش چشماش رو باز کرد ، از خواب سیر شده بود بخاطر همین مقاومتی نکرد
اولین چیزی که جلوی چشماش بود سیب گلوی برجسته مردش بود ، لبخندی زد
مردش آروم سرش رو نواز می کرد و حواسش به چشمای بازش نبود پس با بوسیدن اون گردی برجسته همسرش رو متوجه خودش کرد
ته: چه عجب میزاشتی فردا صبح بلند میشدی جناب
خنده خواب آلویی کرد
کوک: یااااا نامرد نباش دیشب نزاشتی بخوابم
ته: قبول دارم ولی دلیل نمیشه
جونگکوک خنده ای کرد ، تهیونگ کمی یه دنده بود همین باعث میشد بحث باهاش فایده نداشته باشه
کوک: بریم دوش بگیریم ؟
ته: صبر کن من برم حمام رو آماده کنم تا اون موقع روی تخت بمون
بوسه ای روی موهاش نشوند و بلند شد ، وارد حمام شد و وان رو با اب گرم پر کرد و یه کوکتل صورتی توی وان انداخت
بیرون اومد و به سمت جونگکوک رفت ، آروم براید استایل بغلش کرد و توی حمام برگشت
با بیبی توی بغلش آروم توی وان نشست ، جونگکوک سرش روی سینه تهیونگ بود و می تونست ضربان قلبش رو بشنوه
ته: گفتم برات قرص جلوگیری بگیرن رفتیم بیرون حتما بخور باشه ؟
کوک: نمی خوام
YOU ARE READING
SLAVE OR HUSBAND [Vkook]
Short Storyنام: برده یا همسر 💫 کیم تهیونگ ؟! یه مافیای بی رحم و فوق العاده ثروتمند جئون جونگکوک ؟! پسری که کسی بهش اهمیت نمیده و پدرش اون رو به بردگی به یه بار فروخته چی میشه اگه جونگکوک توسط تهیونگ خریده بشه ؟ چی میشه اگه تو همون نگاه اول تهیونگ رو عاشق خو...