قسمت دوازدهم: گرگینه‌ی خرگوش‌نما

1.9K 429 231
                                    

هوسوک لجبازانه خواست باز هم ادامه بده؛ اما نگاه خشمگین جونگ‌کوک وادار به سکوتش کرد و با اینکه دلش می‌خواست سؤالات بیشتری بپرسه، چیزی نگفت و سر به زیر انداخت. اون فقط نگران جونگ‌کوک بود و می‌خواست کمکش کنه.
اینکه چیزی که توی ذهنش بود چقدر می‌تونست درست باشه نگرانش می‌کرد.
رابطه با شخصی خارج از پک؟
جونگ‌کوک داشت چه‌کار می‌کرد؟!

...

«ته‌یان لطفاً آروم باش!»

ته‌یان عصبی از ووشیک که ذره‌ای نگران به‌نظر نمی‌رسید، روی پاشنه‌ی پا چرخید و سینه‌به‌سینه‌ی آلفای بزرگ‌تر ایستاد.
شاید قد ووشیک بلندتر بود یا حتی سن بیشتری داشت؛ اما صلابت و اقتدار آلفای جوان‌تر دلایلی برای خم‌شدن گوش‌های گرگِ ووشیک بودن.

«چطور آروم باشم ووشیک؟ برادرم یک هفته‌ست گم شده و پدربزرگ داره از نگرانی سکته می‌کنه!»

«اون آلفای پیر نُه تا جون داره.»

ووشیک که اصلاً دل خوشی از اون پیرمرد نداشت، آهسته و جوری‌که فقط خودش بفهمه لب‌زد و ته‌یان پرسید: «چی گفتی؟»

«هیچی. چیزی نگفتم.»

ته‌یان با اخم نگاه‌اش رو از ووشیک گرفت و رو برگردوند. طولی نکشید که دوباره با یادآوری برادرش، چهره‌اش غمگین شد و شروع به خودخوری کرد.

«اگه من زودتر تونسته بودم پدربزرگ رو راضی کنم، اگه تهیونگ رو تنها نمی‌ذاشتم الان برادرم اینجا بود. باید برم بمیرم با این خواهر بودنم، من حتی بلد نیستم مراقبِ...»

آلفای بزرگ‌تر ناراضی از شنیدن جملاتش، بازوهای ته‌یان رو گرفت و اون رو متوقف کرد. دیدن ته‌یان توی اون حال و روز بدجوری آزارش می‌داد. اون هم دلشوره‌ی تهیونگ رو داشت؛ اما بیشتر از اون نگران حال ته‌یان بود. قُل بزرگ‌تر توی این یک هفته حداقل دو کیلو‌ کم کرده بود و زیر چشم‌های کشیده‌اش دو گودال سیاه و محو به‌دلیل کمبودخواب دیده می‌شد.
درسته که تهیونگ آلفای سربه‌هوایی بود؛ ولی می‌تونست به‌خوبی از خودش مراقبت کنه. برخلاف چیزی که اون‌ها راجع‌بهش فکر می‌کردن.

«این‌قدر خودت رو سرزنش نکن ته‌یانا، تهیونگ از پس خودش برمیاد.»

انگشت شست ووشیک روی لب‌ زیرین ته‌یان نشست و لب‌های برجسته‌اش رو از زیر فشار دندون‌های تیزش آزاد کرد.
لب‌های ته‌یان زخمی بودن و چهره‌ی آشفته‌اش صحنه‌ای نبود که دلِ عاشق آلفای بزرگ‌تر تحمل دیدنش رو داشته باشه.

«فقط کافیه یه‌کم به برادرت اعتماد داشته باشی، اون دیگه بزرگ شده، می‌دونه چطوری باید از خودش مراقبت کنه.»

My you Where stories live. Discover now