فیکشن : این رابطه درست نیست
ژانر : اسمات؛ عاشقانه؛ کسب و کار
روزهای آپ : شنبه ها و یکشنبه ها ساعت ۱۱ شب
کاپل : لیسو
خلاصه :
دختری که الگوش یه زن میلیاردر به اسم لیساست و میخواد یه زندگی مثل اون داشته باشه اما همه چیز
از اون چیزی که فکرش رو میکرد پی...
جیسو که روی تختش ولو شده بود و گوشیش روی سایلنت بود دوباره با غرغرهای اونیش بیدار شد .
ولی هنوزم توی سردرگمی بود و با حالت چهره ای کسل به جنی که با عجله داشت آماده ی رفتن میشد؛ زل زده بود .
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
وقتی کامل به خودش اومد کششی به بدنش داد و درحالیکه خمیازه میکشید نگاهی به گوشیش انداخت و با شماره ناشناسی که بهش زنگ زده بود مواجه شد .
جیسو : این دیگه کیه ؟! ..
برای همین شماره ناشناسی که بهش زنگ زده بود رو گرفت و بعد چند بوق تماس توسط دختری که صداش آشنا بنظر میرسید جواب داده شد .
لیسا : بالأخره گوشیتو جواب دادی ..
جیسو که هنوزم نتونسته بود صدای رئیسشو تشخیص بده با تعجب گفت : ولی من چرا باید شماره ناشناسی که بهم زنگ میزنه رو جواب بدم ؟!
لیسا : چطور جرئت میکنی اینجوری باهام حرف بزنی ..
لیسا گوشی رو کمی از خودش دور نگه داشت و نفس عمیقی کشید * این دختر چرا هنوزم منو نشناخته !!*
دوباره گوشی رو به گوشش نزدیک کرد و ادامه داد : حتی اگه رئیست باشه هم باز جواب نمیدی ؟!
جیسو با " گند زدی " گفتنی با لبخندی که از خجالت و ترس بود به آرومی گفت : من نمیدونستم که شما ممکنه بهم زنگ بزنید رئیس !
لیسا با جدیت گفت : لیسا ..
جیسو : بله ؟!
لیسا : مگه قرار نبود با اسم صدام بزنی ؟!! ..
جیسو بخاطر احمق بودن خودش دستشو مشت کرد و خواست دلیلی برای نشناختنش بیاره که لیسا با گفتن " زودی میبینمت " تماسو قطع کرد .
جیسو با قطع شدن تماس گوشیشو روی تخت گذاشت و با همون وضع شلخته اش دویید سمت کمدش تا یونیفورم مدرسه اش رو پیدا کنه ولی وقتی پیداش کرد یهو مست شدنش با جک رو یادش اومد * من چیکار کردم ؟!! .. *
موهاشو به عقب داد و پوفی بخاطر اتفاقاتی که همشون باهم اتفاق می افتادن؛ کشید و با کسلی یونیفورمش رو تنش کرد و با خارج شدن از خونه راهی مدرسه شد .
با عجله وارد کلاس شد و با نشستن سرجاش منتظر اومدن معلم موند ولی ذهنش درگیر شب بود و خیلی عمیق به فکر فرو رفته بود .
فلش بک
* جیسو *
سوار ماشین جک بودم و با تصمیم یهویم خواستم هر جوری شده دلشو برای رسیدن به آرزوم ببرم که نگاه هاشو روی خودم حس کردم و منم نگاهمو بهش دادم * یعنی میتونم با وجود نداشتن عشق باهاش راه بیام !؟ *
این سئوال تموم مدتی که به جک خیره مونده بودم درون ذهنم پلی میشد و نمیدونستم چجوری خودمو برای نادیده گرفتنش راضی کنم .
جک که تحت تاثیر نگاه هام قرار گرفته بود کمربندشو باز کرد و با نزدیک شدن صورتش بهم خواست بوسه ای رو روی لبام بزاره که سریع ازش فاصله گرفتم و این اجازه رو بهش ندادم و سریع از ماشین پیاده شد و دوییدم به داخل ساختمون .
وقتی بالاخره تونستم به حد کافی ازش دور بشم؛ ایستادم و بخاطر از دست دادن همچین موقعیت عالی شروع کردم به سرزنش کردن خودم .
جیسو : چرا مثل احمقا فرار کردم !!؟ ..
با دلخوری همونجا پاهامو به زمین کوبیدم و ادامه دادم : چون خنگم و بجای بوسیدنش گند زدم و فرار کردم .
پایان فلش بک
جیسو که هنوزم داشت خودشو فحش میداد با صدای معلمش سرشو بلند کرد و توجهشو به تایم کلاس داد اما یه چیز درست نبود ..
اونم با ظاهر شدن لالیسا داخل کلاس درسش بود .
لیسا بعد معلمش وارد کلاس شد و تموم همکلاسی هاشو شوکه کرد .
لیسا وقتی نگاهش به جیسو افتاد با تعجب بهش زل زد و خواست حرفی بزنه ولی بخاطر خراب نکردن وجهه معروفیتش بجاش لبخندی زد و گفت : سلام من لالیسا مانوبان صاحب شرکت برند LA هستم .
_________________________________________
سلام این پارت چطور بود ؟ نظرتون راجب رفتارهای جیسو چیه ؟! 🤔