Part 9

72 13 12
                                    

نگاه جدیش که با نیم لبخندش سکسی ترش کرده بود رو به جیسو که روی صندلیش نشسته بود داد و بعد مکث کوتاهی ادامه داد : و همینطور مدیر جدیدتون .

با بیان جمله آخرش تموم کلاس از خوشحالی جیغ و دادشونو کل کلاس رها کردن و هر کدومشون با دوست کناریش حرف میزد؛ تموم حرفا راجب لالیسا بود؛ لیسا با افتخار لبخندی روی لباش نشست؛ چشمکی به جیسو زد و با زدن عینکش به آرومی اتاق کلاس رو ترک کرد .

جیسو از این اتفاق شوکه شده بود ولی یهو با یادآوری آخرین حرف رئیسش سرشو روی میزش گذاشت و با چشمای باز زیرلب گفت : پس برای همین بهم گفت زودی میبینمت !! ..

معلم با صدا زدن جیسو اونو از خیالات و افکارش بیرون کشید و مجبور شد که به معلمش که داشت
مثل همیشه تخته رو با نوشتن نکات امتحانی کامل سیاه میکرد نگاه کنه .

معلم تموم توجهش به اون بود و جیسو هم نمیتونست تمرکز کنه پس با مدادش شروع کرد به کشیدن چهره ای که ذهنشو اشغال کرده بود * چرا بین این همه مدرسه تو کره اومده اینجا مدیر شده آخه ؟! *

یهو مدادشو از روی دفترش برداشت و به چهره لیسا روی برگه دفترش نگاه کرد و آروم زیرلب ادامه داد : نکنه از قصد داره باهام بازی میکنه ؟!! ..

با تموم شدن تایم کلاس معلم که توجهش به سمت جیسو بیخیال رفت؛ به آرومی به میزش ضربه ای زد
که جیسو سریع سرشو بلند کرد و بهش نگاهی انداخت .

معلم نگاهشو به کل دانش آموزای کلاس داد و با لبخندی گفت : خب بچه ها نظرتون راجب مبحث
امروز چیه ؟ عشق میتونه قدرتمندتر باشه یا پول ؟!

یکی از پسرای کلاس برای مسخره بازی در آوردن دستشو بلند کرد و با نگاهی که به دوستاش انداخت گفت : بنظر من سکس از هر دوشون بهتره ..

با تموم شدن حرفش کل کلاس صداش بلند شد و معلم با لبخندی گفت : درسته ولی جواب درستی برای همه نمیتونه باشه .

جیسو رفت تو فکر و به سئوالی که همه راجبش نظر میدادن فکر کرد انگار این سئوال رو مستقیم داشتن از خودش میپرسیدن تا جوابشو بشنون و مسیر و تصمیم درست رو بهش نشون بدن * یعنی پول جواب درسته یا عشق ؟! *

صدای زنگ کلاس به صدا دراومد و اولین کلاسشون
به پایان رسید؛ با خروج معلم از کلاس همکلاسی هاش یکی یکی کلاسو ترک کردن و جیسو آخرین شخصی بود که وارد سالن اصلی مدرسه شد .

آروم یه جایی تنهایی نشست اما بالافاصله دختری بهش گفت که مدیر کارش داره و مجبور شد بره دفتر مدیر و با مدیر جدیدشون یعنی لالیسامانوبان روبه رو بشه .

درِ اتاق رو به آرومی زد و با اجازه ورودی که لیسا
بهش داد درو باز کرد و همونجا ایستاد؛ لیسا سرشو
بلند کرد و با اشاره دست بهش گفت که روی صندلی بشینه .

This relationship is not correctWhere stories live. Discover now