15

3.6K 724 208
                                    

از ليام:
منتظرت ميمونم curly frog

بعد از ديدن پيام ليام لبخند كوچيكى زد و نفسشو بيرون داد و قدماشو تندتر برداشت
احتمالا تا الان لويى يا خوابيده يا هنوز به خونه برنگشته و اين ميتونه چيزى باشه كه رفتنو واسه هرى راحت تر ميكنه ...البته كه اگه دوباره اون چشماى آبيو ببينه موندگار ميشه.
اما هرى درست از همين امروز تصميم گرفته بود كه اضافه كارى هاشو بيشتر كنه تا بتونه حقوق بيشترى بگيره واسه همين امشب تقريبا تا ساعت سه صبح مشغول كار بود ، اون كه نميتونه براى هميشه تو خونه ى لو بمونه هرچند بخاطر موندنش مسئوليت خرجاى خونه باهاش بود و هم لو هم خودش از اين وضعيت راضى بودن اما هرى الان كسيه كه مطمئن نيست اگه لويى هنوز بخواد با هرى يه جا باشه...حتى خودشم نميخواد .
كليدشو تو در انداخت و اروم بازش كرد و درو با اروم ترين حالت ممكن بست و نفسشو بيرون داد همه جا كاملا تاريك بود...
و اون امشب بايد با اروم ترين حالت ممكن ساكشو برداره و بره.
لبشو گاز گرفت سمت اتاق قدم برداشت اما وقتى به نزديكى آشپزخونه رسيد صداى عجيبى شنيد ..
اخم كوچيكى كرد و به آشپزخونه نزديكتر شد تا مطمئن شه چيزى كه ميخواد ببينه خيالات نيست
و البته كه نبود.

چون لويى درست گوشه آشپزخونه جايى كه دوتا كابينت به هم متصل شده بودن نشسته بود و پاهاشو تو بدنش جمع كرده بود و داشت بى صدا هق هق ميكرد 
هرى در عرض چند ثانيه نفسش تو سينش حبس شد و دلش به حال پسر كوچيكتر سوخت ...نميتونست باور كنه ، اون لو رو واسه اولين بار اينطورى ميديد

-خداى من لو

خودشو به لو رسوند و رو زانوش نشست و دستشو رو پاى پسر گذاشت
اون سرشو بالا گرفت و با چشماى خيس به هرى نگاه كرد

-هز..

گفت و خودشو تو بغل هرى انداخت و هرى محكم بغلش كرد و چشاشو روهم فشار داد
بايد اينم توصيف كنم كه بغل كردن لو چه حس خوبى بهش ميداد؟

-هيششش فقط بهم بگو چيشده

هرى پرسيد و پشت لويى رو اروم نوازش كرد لويى يكم عقب اومد و سرشو پايين انداخت

-اون باهام بهم زد...

هرى لبشو گاز گرفت و به صورت لو كه حالا معصوم تر از قبل شده بود نگاه كرد و سرشو پايين انداخت و بدون اينكه چيزى بگه رو سراميك سرد آشپزخونه نشست و به كابينت تكيه داد و بعد به روبروش خيره شد

-اولين بار كه اولين دوست دخترم باهام بهم زد و يادمه ...تا صب تو بغل مامانم گريه ميكردم

هرى اروم گفت و باعث شد لو لبشو گاز بگيره

-كاش مامانم پيشم بود..اينجا...اونوقت منم ميتونستم تا صب تو بغلش گريه كنم

لو لبشو گاز گرفت و هرى تو دلش از حرفى كه زده بود پشيمون شد و كاملا يخ زد

-م..من متاسفم...

سرشو پايين انداخت و لو نفسشو بيرون داد و سرشو به نشونه منفى تكون داد

-مشكلى نيست...

لو جواب داد و سرشو پايين انداخت

-ميخواى راجبش حرف بزنيم؟

هرى نامطمئن پرسيد و حالا لويى بود كه مشتاقانه سرشو تكون ميداد

-قرارمون تو كلاب بود و ما فقط قرار بود صحبت كنيم اما همه چيز عوض شد وقتى جفتمون انقدر خورديم تا ديگه هوشيار نبوديم...

لو به ارومى گفت و دماغشو بالا كشيد و حالا هرى كسى بود كه تو دلش داشت همه اتفاقاتى كه افتاده بود رو تو ذهنش تجسم ميكرد و فاك...
اين بدتر از چيزى بود كه انتظارشو داشت.
.
.
.
.
.
.
اين قسمت طولانى تر از بقيه قستما بود 😂😂
ولى خب قسمت بعدى ميفهميد چى ميشه و ازونجايى كه دارم ميرم بيرون قسمت بعديم تا نيم ساعت ديگه آپ ميكنم :')
عال د لاو:|

Friends [L.S]Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz