44

3.7K 652 137
                                    

-خداى من...باورم نميشه اينجا انقدر شلوغه...تصور من از اينجا يه جاى كاملا ساكت و رمانتيك بود

لو گفت درحالى كه به سمت بالاى تپه ى سرسبز رفتن و تو سايه ى درخت نشستن هرچند كه آفتاب درحال غروب كردن بود و هوا داشت خنكتر ميشد

-آره...راستش خودمم همچين تصورى داشتم

هرى خنديد و به فستيوال بزرگى كه پايين تپه راه اندازى شده بود نگاه كرد به اون چادراى بزرگ و مردمى كه درحال دوييدن و گفتن و خنديدن بودن

-اما اين همينيه كه هست

لو شونه هاشو بالا انداخت و اروم خنديد

-هى من اون پايين يه چيزايى ديدم

هرى نيشخند زد و با لو نگاه كرد

-خب ببين اگه منظورت اون يارو سياه پوستس كه به طور سورى كاپل هارو زن و شوهر اعلام ميكرد بايد بگم من به اين چيزاى مسخره اعتقادى ندارم منو بايد تو كليسا به عقد خودت دربيارى

لو با خنده گفت و هرى باهاش خنديد

-ما به كاغذ و قلم نيازى نداريم كه بخوايم ازدواجمون تثبيت كنيم تو در هر صورتى مال منى

هرى همونطور كه دست لو رو گرفت و سمت پايين تپه به حركت دراوردش گفت

-هززز محض رضاى فاك من حال ندارم دوباره اين همه راه و برگردم...حداقللل بزار وسايلامو بردارممم

لو داد زد اما ديگه هيچ فرصتى نمونده بود چون اونا درست به چادر مرد سياه پوست رسيدن و هرى سريع لو رو داخل چادر كشيد و ميتونست ببينه كه اون مرد اخرين زوج كه دختر پسر خيلى جوونى بودن رو به عنوان زن و شوهر معرفى ميكرد
هرى سريع سمت ميزى كه يه دختر عينكى پشتش نشسته بود رفت و دختر درحالى كه عينكشو تنظيم كرد بهشون نگاه كرد

-ميخوايد تو اين خيريه شركت كنيد؟

هرى سرشو تكون داد و زن با لبخند سرشو تكون داد

-اسماتون لطفا...؟

زن پرسيد و خودكارشو اماده كرد

-هرى استايلز...و لويى تاملينسون

لو گفت و به هرى كه حسابى ذوق زده بود نگاه كرد و هرى لبخند بزرگى تحويلش داد

-سه دلار

هرى سريع كيف پولشو دراورد و پول و به زن كه با لبخند نگاش ميكرد داد

-ميتونيد بريد و تو جايگاه وايسيد

زن گفت و هرى سرشو تكون داد و قبل از رفتن تور سفيدى كه رو ميز بود و برداشت و رو كَپ لو كه رو سرش بود گذاشت

-خدايا هرى تو ديوونه اى

لو بلند خنديد و هرى به سمت جايگاه كشيدشو درست روبروى مرد سياه پوست كه داشت كاغذ رو از اون زن ميگرفت وايسادن به هم خيره شدن و دستاى همو گرفتن بعد ازينكه لو كلاه هرى رو درست كرد

-امروز اينجا جمع شده ايم تا ازدواج لويى تاملينسون و هرى استايلز رو برگزار كنيم ...
هرى استايلز ، آيا حاضرى لويى تاملينسون رو به عنوان شريك زندگيه خود در غم و شادى ، ثروت و فقر ، بيمارى و سلامتى  قبول كنى و تا زمانى كه مرگ شمارو از هم جدا كنه با اون بمونى؟

-بله..بله...بله

هرى به لو نگاه كرد و بدون مكث كردن گفت

-لويى تاملينسون ، آيا حاضرى هرى استايلز رو به عنوان شريك زندگيه خود در غم و شادى ، ثروت و فقر ، بيمارى و سلامتى  قبول كنى و تا زمانى كه مرگ شمارو از هم جدا كنه با اون بمونى؟

كشيش دوباره پرسيد و لو سرشو تكون داد

-حتى مرگ هم نميتونه مارو از هم جدا كنه...

لبشو گاز گرفت و هرى به اين گستاخى لو خنديد و دستشو فشار داد

-بلههه بلههههه

لو بالاخره گفت و هرى لبخندش پهن تر شد

-با اجازه اى كه به من داده شده و با عشق و علاقه اى كه به يكديگر داريد من شمارو شوهر اعلام ميكنم (HUSBANDS) شما ميتونيد همديگرو ببوسيد

هرى تور سفيد لو رو با خنده از سر لو برداشت و به سمت ديگه پرتاب كرد و لبشو سريع به لبش چسبوند و كمرشو گرفت و به سمت عقب خمش كرد

چقدر خوب بود كه به عنوان دوتا شوهر اولين بوسشون رو داشتن...اين شيرين ترين چيز دنيا بود.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
الان اين قسمت بد بود نونيا؟-.-
من وقتى ميگم خوبه رو حرفم هستم-.-
اسماتم داريم -.-
راى و نظر يادتون نره-.-

Friends [L.S]Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora