Part 12

2.2K 294 8
                                    

سلام بچه ها اینجا نمیشه اهنگ گذاشت و خب اهنگ این پارت این ویدئویه که گذاشتم پس حتماا اهنگو دانلود کنین و گوش بدین با این پارت
مرسی *-*


.
.
.
.

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
..

.
.
.
فلش بک (10 سال پیش)

namjoon's pov

صدای ضربه ها و فریاد تهیونگ تو گوشم اکو میشد که صدام میزد

تهیونگ+هیونگگگ.. تورو خدا یکاری بکن ..ایی هیونگگ

بخاطر التماسای بی وقفه ی تهیونگ عصبی شد و چوب تو دستشو محکم کنار پاش کوبید که باعث شد تهیونگ خودشو جمع کنه و مرد فریاد کشید
×ساکت باشش
به تهیونگ اشاره دادم با اینکه درد میکشه اروم باشه
که صداش باز بلند شد
×صد دفعه گفتم دهنتونو ببندین ! حتی اگه درد میکشی! حق نداری داد بزنی و گریه کنی فهمیدییییی!
تهیونگ سرشو به نشونه فهمیدن تکون داد و منتظر ضربه بدی که قرار بود ازش بخوره شد
.
.
بعد از اینکه مارو زد از انبار رفت بیرون
به سختی خودمو به تهیونگ رسوندم و دم گوشش زمزمه کردم: تموم میشه تهیونگ قول میدم ...
.
.
.
پایان فلش بک

اون روز جانگکوک بخاطر فشار زیاد و تبی که داشت فقط کل روز رو هزیون میگفت و ناله میکرد
منم هم نگران حالش بودم هم ناراحت از اینکه نتونستم کارای تولدشو انجام بدم
جانگکوکو بعد از استراحت کوتاهی که تو اتاق تهیونگ داشت به اتاق جین منتقل کردم
خیلی نگرانش بودم ، بالا سرش نشسته بودمو تو افکارم غرق بودم که با صدای در زدن به خودم اومدم و گفتم :
نامجون+بیا تو
جین اروم سرشو داخل اورد و بعد از مکث کوتاهی کامل وارد اتاق شد
جین*حالش چطوره؟
اهیی از روی ناراحتی کشیدمو گفتم :
+هوز تب داره و ناله میکنه امید وارم بازم حالش بد نشه! ..... خیلی اینجوری میشه؟
اومد و اونطرف تخت نشست
*نه گفتم که ...
نذاشتم ادامه بده
+میدونم گفتی ، میخوام ببینم اگه نترسه یا وحشت نکنه هم ممکنه تشنج کنه؟
بعد از یکم فکر و منومن کردن همونطور که به جانگکوک خیره شده بود به حرف اومد
*عاامم... خب بعضی وقتا که از خواب میپره یا.. خوابی که ببینه خیلی بد باشه اینجوری میشه!

دلیل این حمله ها برام مبهم بود و باید میفهمیدمشون!
+تو میدونی چرا؟
سرشو اورد بالا و تو چشمام نگاه کرد
*اره
جوری که انگار منتظر ادامشم نگاش کردمو گفتم
+چرا؟!
دستشو پشت سرش برد و شروع کرد به خاروندن سرش
*عاامم ... خب
به نظر میومد نخواد حرف بزنه پس منم روشمو عوض کردم
+من یجورایی دکترش و سرپرستش حساب میشم باید بدونم !
هووفی کشید و دوباره به جانگکوک خیره شد
جین*در حدی میدونم که مادرش با اسلحه خودکشی میکنه زمانی که جانگکوک 1ساله بوده و خب پدرش بخاطر این مسئله خیلی اذیت میشه و ام اس میگیره و خب توانایی راه رفتنشو از دست میده برای همین دولت اونو برادرشو به پرورشگاه میدن
حرفشو قطع کردمو با تعجب سمتش برگشتم
+برادرش ؟
اهی کشید و ادامه داد
*اره یه برادر داشته که 12 سالش بود به یه پرورشگاه میفرستنش اما نه جایی که جانگکوک بوده!
اهیی از رو کلافگی کشیدم
+اههه.. امید وارم زود تر خوب شه ...جین پیشش بمون اگه حالش بد شد صدام کن
سرشو تکون داد و بلند شد با من و تا دم اتاق اومد همراهیم کرد
خواستم در و باز کنم اما همزمان اونم همین کارو کرد و باعث شد دستم رو دستش بیاد
خواست دستشو از دستم بیرون بکشه اما نذاشتم و دستاشو تو دستام گرفتم
+چرا ازم فرار میکنی جین
باز سعی کرد دستاشو از دستم بیرون بکشه
*نامجون لطفا
از اینکاراش کلافه شدم
+میدونی چقدر برات تلاش کردم ؟ برای داشتنت همه جارو به اتیش کشیدم ... کاش بفهمی چقدر دوست دارم جینا ...
ناخواسته اشک تو چشمام جمع شد ، سعی کردم بغض لعنتیی که نمیذاره حرف بزنم و قورت بدم اما...
نتونستم
اشکام سرازیر میشدن
جین ازینکه منو در حال گریه دید حالت صورتش عوض شد
اما ادامه دادم
+میفهمی چه شبایی با تصور داشتنت خوابیدم ؟ چجوری روزامو گذروندم تا به الان برسم؟
تو میدونی چقدر برای شنیدن صدات لحظه شماری کردم جین؟
اومد چیزی بهم بگه اما نذاشتم
+نمیخوام چیزی بهم بگی... من خیلی سختیا کشیدم جین ، اره میدونم بعضی وقتا یه حرفایی میزنم که ناراحتت میکنه.. اما دست خودم نیست عصبی میشم از دهنم میپره ... بعدش پشیمون میشم
تو چشمام زل زده بود اما خیلی سرد و لب زد
*برو بیرون نامجون
قلبم از اینکه بهم بی اهمیت بود درد گرفت
سرمو به معنی فهمیدن تکون دادم و دستاشو ول کردم
در و باز کردم و رفتم بیرون
بعد از بستن در به در تکیه دادم و چشمامو بستم
بازم سعیمو میکنم ... اما اگه بازم ردم کرد
سرمو پایین انداختم و به اشکام اجازه دادم بدون خجالت سرازیر شن
اگه ردم کرد بیخیالش میشم و رو ادمی تمرکز میکنم که بخاطرش کلی تلاش کردم برای خوشحالیش هر کاری میکنم !
.
.
Jin's pov
اشکاش الکی بود .. میدونم که الکی بود ...
یه ادم مثله اون مگه میتونه عاشق بشه اصلا ... اون خیلی کارا کرده که من ازش متنفر شدم !
اون ..
اون
اون فقط ازم خواست دوسش داشته باشم !
اما من چطور میتونم دوسش داشته باشم وقتی جیهون.. مرده
نمیخوام ضعیف باشم اما یاد جیهون باعث میشه گریه کنم
اون تنها کسی بود که داشتم ... اون تنها کسی بود که میتونستم تو بغلش گریه کنم .. خودمو اروم کنم .. اون تنها کسی بود...
شاید چون تنها کسم بود فکر میکردم دوسش دارم ؟!
سرمو به دو طرف تکون دادم
این چه فکره مسخره ایه که تو سرم اومد
نه نه نه غیر ممکنه .. من جیهونو واقعا دوس داشتم
اروم اروم سمت تخت جلنگکوک رفتم
دستمو رو پیشونیش گذاشتم ، هنوزم تب داشت
"تا فردا خوب شو دیگه مگه برای تولدت ذوق نداری همیشه ،الان خانواده ای که داری بزرگتره ، برات تولد میگیریم... کیک میگیریم ،کلی کادو گیرت میاد "
نمیتونستم لرزش صدامو کنترل کنم
چرا جانگکوک ، چرا من ، چرا جیمین ؟ چرا باید همچین سرنوشتی داشته باشیم ...
براشون خوشحالم که حداقل نامجون و یونگی حواشونو دارن
من چی؟
نامجون...
اسمش مدام تو سرم اکو میشه
نامجون
چرا اینکارو میکنه ؟ یعنی واقعا دوسم داره؟
.
.
.
.
.
.
.

.
.
.
______________________________________

سلام بچه ها
ببخشید بابت تاخیر اما من بشدت درگیر مسابقاتم بودم و درگیره تمرین
اما قول میدم
برای پارتای بعد انقدر لفتش ندم
بازم سارییی....
دوستون دارم
نظر و ووت یادتون نرهههه
•-•
*-*

ManquantDove le storie prendono vita. Scoprilo ora