Part 18

2.2K 280 40
                                    



-من ... من میخوام دوباره انجامش بدم

تهیونگ شی من ازت خوشم میاد

تو بهم حس خوب میدی میدونم به نظرت من بچم اما من بزرگ میشم

من قول...

حرفش با صدای تهیونگ قطع شد و باعث شد از رویا بافی بیاد بیرون

+برو بیرون

باتعجب به تهیونگ نگاه کرد

_اما...

تهیونگ چشماشو رو هم فشار داد و غرید

+گفتم برو بیرون

جانگکوک با چشمای اشکی فقط به تهیونگ خیره شد که صدای داد تهیونگ باعث شد تو جاش تکون بخوره

+مگه کرری بهت میگم گمشو بیرون

اما جانگکوک سرجاش با چشمای اشکیش به نقطه نا معلوم خیره شد

که قدم های سنگین تهیونگ  مجبورش کرد بهش نگاه کنه

تهیونگ بازوشو گرفت و خواست از اتاق بیرونش کنه

_تهیونگ شی

ته دلش دنباله بهونه بود نمیخواست اینکارو بکنه اما از یه طرف مغزش بهش میگفت این اشتباهه

پس جانگکوکو به دیواره کنارش کوبید و تو صورتش غرید

+چه مرگته

با چشمای اشکیش بهش خیره شد

تکونش داد و دوباره سرش داد کشید :

+د بنالل چی میخوایی ؟

اما هق هق جانگکوک شدت گرفت

تهیونگ با حرص به جانگکوک نگاه میکرد و از اینکه داره گریه میکنه عصبی شد

دست جانگکوکو گرفت و به اون سمت اتاقش که تختش بود برد و جانگکوکو رو تخت پرت کرد

جانگکوک با بهت حرکاتشو دنبال کرد و سعی کرد قصدشو بفهمه تا اومد به خودش بیاد تهیونگ روش خیمه زده بود

+چیزی که میخوایو بهت میدم ! اما قول نمیدم دردت نیاد !

بدنش از شنیدن حرف تهیونگ لرزید و چشماش به گرد ترین حالتش تبدیل شد

دوباره دستا جانگکوک گرفت و سمت اسانسور بردش

تا متوجه مقصد شد سعی کرد خودشو عقب بکشه

_تهیونگ لطفا وایسا

با گریه سعی میکرد تهیونگو متوقف کنه اما زورش نمیرسید

تو اسانسور سمتش برگشت

_تهیونگ لطفاا من ...

+تهیونگ شی !

جانگکوک که دیدی تهیونگ بهش توجه نمیکنه گریش شدت گرفت

تهیونگ نمیخواست به جانگکوک اسیبی بزنه فقط قصدش ترسوندن جانگکوک بود

ManquantDonde viven las historias. Descúbrelo ahora