pคrt 8 : 𝐃𝐨𝐧'𝐭 𝐋𝐞𝐚𝐯𝐞 𝐌𝐞 𝐉𝐢𝐧

397 67 2
                                    


صدای قدم های طولانی در اتاق شنیده میشد با پاشنه های بلندی که کم مونده بود زمین رو به حرف بیارن
انگار کسی مضطرب از چیزی باشه بخواد با راه رفتناش اونهارو به زمین منتقل کنه و کمی حس ارامش بگیره
یا شایدم میخواست با این کار کسی رو از از خواب بیدار کنه یا شاید اونو از هیپنوتیزمی که درش فرو رفته بیرون بکشه

اون لحظه به شدت نفس گیر بود با وجود تمام نفس هایی که سه فرد موجود در اون اتاق میکشیدند
اقای کیم پشت به پنجره و روبه روی میز مخصوصش نشسته بود و توی دفتر بزرگش چیزهایی رو با کمال ارامش مینوشت و گلهای بنفشی که داخل گلدون قرار داشت روی اون میز خود نمای میکردن
انگار اصلن براش مهم نبود که چه اتفاقی درحال رخ دادنه یا شایدم واقعن ازکارش مطمعن بود و با غرور به لباس بلند و سفیدی که پوشیده بود افتخار میکرد

تمام پرده ها پایین کشیده شده بود و درعوض چراغ هایی که نور سفیدی رو به اتاق میبخشیدند روشن بودند

سفیدی دیوارها مشهود بود اما چیزی ک جالبشون میکرد یه قسمتی از دیوار بود که ابی رنگ شده بود
خانم جئون بلخره دست از راه رفتنای پیاپی خودش دست کشید و روی صندلی وسط اتاق نشست و یکی از پاهاش رو روی دیگری انداخت و به نقطه ای نامعلوم روی زمین خیره شد
اما هنوزم پاش با ضربه هایی محکم و منظم تکون میخورد, لحظه ای ثابت میموند و دوباره تکون خوردنش رو از سر میگرفت
اضطراب و استرس رو به خوبی از اون تکون خوردن های عصبی میشد حس کرد
نامجون با لبخندی حرص درار مشغول نوشتن بود و انگار که هیچ اهمیتی به فردی که روی تخت دراز کشیده و به خواب رفته نمیداد
البته که از نظر خودش اون لبخندها ارامش رو منتقل میکردند و باعث اروم و یکدست شدن احساسات درون اون اتاق میشدند اما دراون لحظه خانوم جئون اصلن همچین تصوری نداشت

"میشه لطفن کمی روی جلسه امروز تمرکز داشته باشین؟؟ این آرامشتون خیلی داره اذیتم میکنه
شما حتی نذاشتید اتفاقاتی که افتاده رو براتون تعریف کنم!"

خانوم جئون با عصبانیت حرفش رو زد درحالی که به اعماق چشمهای دکتر کیم زل زده بود تا حد جدیت خودش رو ثابت کنه
اقای کیم با حفظ همون ارامش از پشت میز بلند شد و روی صندلی چرم ابی رنگ وسط اتاق, و درست روبه روی خانوم جئون نشست.
درست مثل خانوم جئون پاش رو روی پای دیگش انداخت و دستهای قلاب شده بهمش رو روی پاش قرار داد با لبخند سادش چال گونش رو به نمایش گذاشت

+ "خب شاید حالا بتونید برام تعریف کنید که چه اتفاقی برای جانگکوک افتاده...البته اگه اروم شدید و شما هم مثل پسرتون نیازی به ارامبخش ندارید"

درواقع دکتر کیم خانواده جئون رو خوب میشناخت حتی قبل از اولین مراجعه تنها پسرشون به اونجا.
خانم جئون در اون لحظه میتونست جمله اخر دکتر رو یک متلک به حساب بیاره و کلی راجع بهش بااقای کیم بحث کنه اما اون موقع تنها چیزی که میخواست خوب شدن حال جانگ کوک بود

PhantomWhere stories live. Discover now