016 + *RL*

7.4K 1.1K 42
                                    

پی وی جیمین و تهیونگ:

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

پی وی جیمین و تهیونگ:

تقی به در اتاق تهیونگ خورد و در رو باز کرد و جین بود!"اونا که عروسیشونه فک نکنم بخوان جایی برن بیا منو تو بریم شام بیرون" سرمو تکون دادم و بلند شدم

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


تقی به در اتاق تهیونگ خورد و در رو باز کرد و جین بود!
"اونا که عروسیشونه فک نکنم بخوان جایی برن بیا منو تو بریم شام بیرون" سرمو تکون دادم و بلند شدم

توی ماشین نشسته بودیم و کنار یه غذا فروشی نگه داشتیم. جین ماسکشو برداشت زد روی صورتشو منم کلاه کپی که داشتم و درست کردم.
پیاده شدیم و رفتیم غذا سفارش دادم و توی یه تیکه که نور نمیخورد یه میز و دوتا نیمکت بود که ۳نفر روش نشسته بودن و بازم جا داشت.
"بریم اونجا؟!" جین گفت و بازوش رو گرفتم!
"ممکنه خطر ناک باشه؟!"
"از چی میترسی؟ از دست دادن بکارتت؟!" و بلند خندید و رفتیم کنارشون.
"اشکالی نداره ما اینجا بشینیم؟!" و فقط با تکون دادن سرشون اکتفا ردن و پسری که اونطرف تر نشسته بود بهم خیره شد و معذب شدم. ماسکم رو برداشتم ولی سرم رو طوری روبروی جین قرار دادم که خیلی معلوم نباشه صورتم.
غذامون آماد بود و یه عکس گرفتم تا آپش کنم.
"پدر فالوعراتو در آوردی سر غذا! فک کنم ۳برارر عکسای اون جونگکوک جون عکس غذا گذاشتی!" جین مسخره ام کرد و بلند خندیدم.
گرمم شده بود و اون سه نفر پا شدن و یکیشون رفت کنار جین و دونفر دیگه رفتن تا حساب کنن و یکیشون هنوز چشمهاش رو من بود.
"میدونم این کارم زشته ولی حتما با من تماس بگیر!" جین چاپستیکشو محکم کبوند روی میز و اون دونفر به ما نگاه کردن!
جین بلند شد و هم قد اون پسر بود!
"ببین جوجه کوچولو! شاید منو بشناسی ولی من تورو نمیشناسم پس تا در نیاوردمش بکنم تو کونتون گورتونو گم کنین!"
"هعی... آروم باش... پشیمون نمیشی وقتی بفهمی من کیم باشه؟!... یا حداقل سیو کن ببین من کیم!" نمیدونم اون پسره چرا اینقدر اسرار داشت که جین پشیمون نمیشه از سیو کردن شماره اش اون دونفر دیگه نزدیکمون اومدن.
"هعی جونی... بیا بریم!" پسر سرشو تکون داد و شماره رو توی جیب جین گذاشت و رفتن هر سه تاییشون.
"خب غذاتو بخور!" به جین گفتم و توی فکر بود و ناراحت بود!
"به چی فکر میکنی!" بهم تو چشمهام نگاه کرد.
به اینکه اگر وارد این شغل نمیشدم الان چه جایگاهی داشتم! سرمو تکون دادم و راست میگفت...

His fan boy is a Pornstar [6]Where stories live. Discover now