Part 2

4.6K 904 2.2K
                                    

هری

بالاخره پروژه های مدرسه تموم شد . جفتشون رو زدم زیر بغلم و راه افتادم سمت اتاق لیام .فردا تولد مامان ..مامان زینه پس فقط امروز وقت دارم برم خرید . خیلی باحاله . من تا حالا تنهایی خرید نرفتم . کلی خوش میگذره

داشتم از پله ها بالا میرفتم که رو پله اخر تلو تلو خوردم و نزدیک بود با مغز بیفتم که یکی بازوم رو گرفت و نگهم داشت

- ووهووو هری مراقب باش

سرم رو بلند کردم و بتا رو دیدم که بهم لبخند میزد . خیلی از پسرش بهتره . منم در جوابش نیشم رو باز کردم

ه- مرسی . اره پله من رو ندید .

ب- اره همه اش تقصیر پله بود ! حالا با این وسایلا کجا داشتی میرفتی ؟

ه- ام ...پیش .. پیش لیام

امیدوارم حدس نزنه داستان چیه .. حتی سوال هم نپرسه

ب- برای کارهای مدرسه است ؟

یه کم فکر کردم دیدم جواب دادن به این سوال اشکال نداره پس سرم رو تکون دادم

ه- اره . برم ؟

ب- اره حتما . فکر میکنم لیام تو اتاقشه. زود برو تا آلفا ندیدتت .

ه- باشه . مرسی

از کنارش رد شدم و سوت زنان رفتم سمت اتاق لیام .بالاخره میتونم کادو بخرم . خیلی خوبه

با بدبختی در زدم و منتظر شدم در رو باز کنه

ل- الان میام

صداش اومد که معلوم بود داره با عجله یه کارهایی میکنه و یه چیزایی رو میزاره کنار . بعد از یک دقیقه نفس زنان در رو باز کرد . صورتش یه کم قرمز بود و عرق کرده بود .

ه- جق میزدی ؟

صورتش قرمزتر شد و اخم کرد

ل- دهنت رو ببند و بیا تو

از کنار در رفت کنار و من با نیش باز رفتم تو . وسایل رو دستم رو گذاشتم رو میزش

ه- تموم کردم . خیلی خوب شدن . مگه نه ؟

اومد جلو بررسیشون کرد و بعد از اینکه کاملا فهمید چی به چیه سر تکون داد

ل- قابل قبولن

ه- قابل قبول ؟تو گوسفندی ؟ اینا عالین. کلی براشون زحمت کشیدم . حتما بهترین نمره رو میگیری . از مال خودم بهتر شدن .

My AlphaWhere stories live. Discover now