Part 20

4.1K 779 623
                                    

قبل از اینکه چپتر رو شروع کنید یه چیزی بگم . وسط داستان یه موزیک گذاشتم که بسیار زیاد مناسب همون قسمته . هرکسی اون رو گوش نده به خر تبدیل میشه !!

مطمئن باشید بقیه داستان فرار نمیکنه . وقت بزارید و موزیک رو گوش بدین . بعد ادامه داستان . به نویسنده بنده خدا اطمینان کنید .

خب همین . بریم برای داستان

.

لویی

ماشین رو خاموش کردم و نفسم رو دادم بیرون . خسته ام .تمام بدنم درد میکنه .. قلبم بیشتر از بقیه ... دستام رو به صورتم کشیدم و چشمای دردناکم رو مالیدم . با بسته شدن چشمام مثل همیشه بلافاصله تصویر هری توی ذهنم نقش بست و گلوم تنگ شد .

دستام رو انداختم رو چشمام رو سریع باز کردم . سریع پلک زدم تا اشک هایی که دیدم رو تار کرده بودن برن کنار .

نگاهم افتاد به جف که کمی جلوتر از من پارک کرد و با آلیس از ماشین پیاده شدن . ضربان قلبم رفت بالا و تمام وجودم رو امید فرا گرفت . ولی وقتی نگاهش به من افتاد به علامت منفی سر تکون داد و همین کافی بود تا دوباره غم و وحشت مثل یه گرداب من رو توی خودشون بکشن .

جف ، آلیس و من یک هفته است که بدون وقفه داریم دنبال هری میگردیم . فقط برای یک استراحت کوتاه و عوض کردن لباس برمیگردیم به گله و دوباره میزنیم بیرون

هیچ کس دیگه حاضر نشد دنبال هری بگرده . البته به جز جف و آلیس من به کس دیگه ای نگفتم هری جفت منه . میدونم تا بگم یا بابا ، یا اون دوتا خائن پخش میکنند که هری واقعا کیه و ممکنه ..ممکنه افراد وقتی پیداش میکنن به جای اینکه بیارنش پیش من خودشون کارش رو تموم کنند ..

وقتی هری برگشت پیشم .. .وقتی امن توی آغوشم بود به همه میگم اون جفتمه ومارکش میکنم . مهم نیست چه تصمیمی میگیره .. مهم نیست با قدرتش چیکار میکنه .. هرکاری بکنه من حمایش میکنم . بهش ایمان دارم . به قلبش ایمان دارم .من احمق بودم که ضعیف نگهش داشتم . احمق بودم که فکر کردم به بقیه آسیب میزنه با وجود اینکه بارها بهم ثابت شد که بقیه سنگدل تر و بی رحم تر از اونن..

من گذاشتم تاریکی و بی رحم ها قدرت بگیرن و اون رو که میتونست ناجی نور و عشق باشه محدود کردم .. من همه چیز رو خراب کردم .

با صدای تقی که به پنجره ماشین خورد از جا پریدم .سرم رو چرخوندم و دیدم جف و آلیس بهم نگاه میکنن . هردوشون چهره ای نگران و غمگین دارند . شیشه رو دادم پایین و لبخند کم جونی زدم .

لو- سلام . .برید استراحت کنید چند ساعت دیگه که خورشید طلوع کنه دوباره راه میفتیم

My AlphaWhere stories live. Discover now