Part 9

4.5K 833 2.1K
                                    


هری

صبح اول از همه رفتم آشپزخونه . نیمتونم با شکم خالی برم از مردم معذرت خواهی کنم که به بچه هاشون زندگی واقعی رو یاد دادم .من نمیدونم چرا به جای قدرشناسی یهو اینقدر عصبانی شدن؟ من بچه هاشون رو از تاریکی جهل رهانیدم و به نور آگاهی رهنمون ساختم.

وقتی این سوال رو از جف پرسیدم فقط یه سیب چپوند تو دهنم و گفت بیخیال بشم. کلی تو آشپزخونه نشستم و وقتی واقعا هیچ بهانه ای نداشتم بلند شدم برم این نامه های مسخره رو برسونم. دم در داشتم میرفتم بیرون که زین رو دیدم داشت با عجله میرفت بیرون.

ه- هی کرکس دهن گشاد میدونی دیشب چه خرابکاری کردی؟

ز- هری! هی چطوری ؟ من عجله دارم . بعدا میام حرف بزنیم . خدافظ

ه- واستا ! کجا میری با این عجله ؟

ز- پیش لیام . داره بهم آموزش های پیشرفته جنگیدن رو میده. نباید دیر برسم

با دهن باز نگاهش کردم که رفت . این الان چی گفت ؟ این الان کجا رفت؟

پشت سرش رفتم بیرون و از بالای پله ها دیدم که میره سمت زمین تمرین . زین از من دست و پاچلفتی تره بعد اون وقت داره آموزش پیشرفته میبینه ؟ البته اون یه کم بلد بود چون همه باید یه کم آموزش رو ببینن . اجباری بود البته برای همه به جز من !! ولی هیچ وقت نگفت دوست داره بیشتر یاد بگیره .

تند تند از پله ها رفتم پایین و دویدم سمت خونه هایی که باید نامه ها رو تحویل میدادم . اگر کارم زود تموم بشه میتونم برم پیش اونا . جلوی اولین خونه که رسیدم در زدم..در زدم .. در زدم تا اینکه بالاخره در باز شد

- چه خبره ؟؟؟ هری ! تواینجا چیکار میکنی؟

نامه رو گرفتم طرفش و با عجله گفتم

ه- بفرمایید این نامه معذرت خواهی من . ببخشید بچه تون رو فحش مالی کردم . خدافظ

وقتی نامه رو از دستم گرفت برگشتم و تند دویدم سمت خونه بعدی. همه خونه رو در عرض 20 دقیقه نامه شون رو تحویل دادم و بعد دویدم سمت زمین تمرین

وقتی نفس زنان رسیدم اونجا لیام و زین داشتن دهن هم رو صاف میکردن . با چشمای گشاد دیدم که زین وسط درگیری شون آرنجش رو خم کرد و بعدبا یه چرخش اونو کوبند تو صورت لیام !

لیام تقریبا افتاد رو زمین ولی در آخرین لحظه خودش رو نگه داشت و با یه لگد زین رو پرت کرد زمین . اینا چه باحااااااااااااااااااالن

My AlphaWhere stories live. Discover now