Part6

3.1K 596 28
                                    

یونگی-ببین جیمین واقعا نیازی نیست من بیام

جیمین-افسر ارشد

یونگی-باشه باشه

در اتاق دوازده رو باز کرد با دیدن جونگ کوک که به اینه رو به روش خیره شده بود لبخند زد

جیمین-ببین کی اینجاست جونگ کوکی

جونگ کوک یه نگاه بی حس به جیمین انداختو دوباره سرشو برگردوند

جیمین-جونگ کوک با هیونگ قهری

جونگ کوک-نه دارم با اون حرف میزنم

جیمین-با کی

به عکس خودش توی اینه اشاره کرد

جونگ کوک-اونم مث من بالشو شکوندن

جیمین-چرا مواظب نبودید اگه مواظب بودید بال هیچ کدومتون رو نمی شکوندن

جونگ کوک-من که مواظب بودم هیونگ

جیمین-خب اینارو ولش کن من مطمئنم اگه شیرموز بخوری بالت در میاد

جونگ کوک-دکتر کیم کو؟

جیمین-نیومده

یکم به اطراف نگاه کرد با دیدن یونگی سرشو پایین انداخت

جونگ کوک-سلام ارشد هیونگ

یونگی خشک جواب پسر بچه مو قهوه ای رو داد

جونگ کوک-ارشد هیونگ میگم اگه من اعتراف کنم مامانمو کشتم منو میبرن زندان؟

جیمین-تو مادرتو نکشتی جونگ کوک

شیر موز رو دست پسر داد

یونگی- خب مطمئنا فقط زندان نیست اعدامت میکن

جیمین-ارشد

جونگ کوک-اگه من بمیرم همه چی بهتر میشه نه

جیمین-نه جونگ کوک هیچی بهتر نمیشه همه چیز بدتر میشه

جونگ کوک-ولی من میخوام بمی...

با حس سوزش گونه سمت چپش با تعجب به جیمین عصبی نگاه کرد

جیمین-خفه شو

تهیونگ-اینجا چه خبره

یونگی-جیمین حرفاتو با دکتر کیم بزن من بیرون منتظرتم

و از اتاق بیرون رفت

جونگ کوک-دکتر کیم جیمین هیونگ منو زد

تهیونگ-چی؟شوخی میکنی حتما فک... فاک تو زدیش؟؟

جیمین دست تهیونگ رو کشیدو از اتاق بیرون بردش با این حال بازم از شیشه کوچیکی که وسط در گذاشته بودن حواسش به تک تک رفتار های پسر بچه بود

جیمین-میشه ببندیش

تهیونگ-چی؟؟

جیمین-میشه دوباره با اون زنجیرای لعنتی به تخت ببندیش

DDF documentDonde viven las historias. Descúbrelo ahora