Part 28

2.4K 477 184
                                    

جونگ کوک با احساس حالت تهوع از جاش پاشد و سریع به سمت دستشویی رفت این دومین بار توی این هفته بود

تهیونگ-حالت خوبه؟؟

جوابی به تهیونگ نداد و حوله رو از دست پسر بزرگتر کشید

تهیونگ-میخوام باهات حرف بزنم

جونگ کوک-دوهفته پیش حرفاتو زدی

صداش به شدت گرفته بود و حرف زدن واسش سخت بود

تهیونگ-لج نکن جئون حداقل با جیمین برو دکتر

جیمین-راست میگه کوک دوهفتش اینجوری هفته پیش که همش بدن درد و حالت تهوع الانم که وضع صدات اینجوری شده دوبارم بالا اوردی

جونگ کوک-من خوبم اخر هفته میریم دکتر

جیمین-تا اخر هفته با این وضع حالت بدتر میشه

جونگ کوک-مهم نیست دارم میرم درس بخونم

وارد اتاقش شد و درو محکم بست جیمین به تهیونگ نگاهی انداخت

جیمین-کارتو کردی اخر

تهیونگ-تمومش کن جیمین

جیمین-نمیکنم به خاطر حرفای تو اون بچه داره از خودش کار میکشه دیدی شبا تا ساعت چند بیدار میمونه فقط واسه اینکه با این حالش امتحانارو خوب بده تا تورو راضی نگه داره اونوقت تو بهش میگی بی پدرومادر اون داره تمومه تلاششو میکنه تا راضی نگهت داره

تهیونگ-من مست بودم

جیمین-وقتی بچه داری نباید مست کنی

تهیونگ-تو خودت اون موقع پیش ارشدت بودی

جیمین-اون به خاطر من اینطور شد برخلاف تو من مسئولیت کاری که کردو قبول میکنم

تهیونگ-خودت دیدی که حتی حاضر نیست باهام حرف بزنه و برای منم مهم نیست

بدون توجه به جیمین به سمت اتاق کارش رفت و پشت میزش نشست و تو فکر فرو رفت تقصیر اون نبود که اون پسر انقدر احمق بود که با لباس مهمولی تو هوای بارونی اومده بود بیرون یا بعد از اون حتی لباساشو عوض نکرد تقصیر اون نبود که اون پسر خودشو به اون مدیون میدونست داشت تا سرحد مرگ درس میخوند در کشوش رو باز کرد و با مداد طراحی که جونگ کوک چند وقت پیش توی اتاقش جا گذاشته بود و باعث شده بود ورود یواشکی پسر کوچیکتر به اتاقش لو بره مواجه شد لبخندی زد با شنیدن صدای تقه در سریع لبخندشو خورد

تهیونگ-بله

در باز شد با دیدن جونگ کوک در حالی که اخم کیوتی روی صورتش بود حفظ کردن گارد سردش خیلی براش سخت بود

جونگ کوک-کتاب...امممم....چیزی نمیخو....

مدادو از توی کشوی میزش دراورد و جلوی چشم حونگ کوک گرفت

DDF documentWhere stories live. Discover now