Part16

2.5K 470 21
                                    

جونگ کوک روی تختش نشسته بود به حرفای روز گذشته تهیونگ فکر میکرد این باعث شد تو مدرسه هم چندباری معلما مچشو بگیرن و بهش اخطار بدن

جونگ کوک-حتما هیونگ خیلی جینوو شی رو دوست داشت

باشنیدن صدای تهیونگ از توی فکر بیرون اومد

تهیونگ -هنوز به اون فکر میکنی

به تهیونگ که به چهارچوب‌مشکی رنگ در تکیه داده بود نگاه کرد  و سرشو به نشونه مثبت تکون داد

تهیونگ-ترجیح میدم درستو بخونی به جای فکر کردن به مسائلی که مهم نیستن

جونگ کوک-هیونگ تا حالا عاشق شدی؟

پوزخندی زد و روی تخت کنار جونگ کوک نشست

تهیونگ-واسه چی این سوالو پرسیدی

جونگ کوک-مامانم میگه عشق توانایی انجام هر کاریو داره به یکی بال قرمز میده بال مشکی یکیو ترمیم میکنه و...هیونگ چرا داری میخندی

تهیونگ داشت میخندید ؟؟چیز جدیدی واسه جونگ کوک بود هرچند مشخصا این خنده به خاطر مسخره کردن پسر کوچیکتر بود ولی جونگ کوک مطمئن بود وقتی روانپزشکش از روی خوشحالی بخنده از چیزی که هست خوشگل تر و جذاب تر میشه

تهیونگ-عشق چیز چرتیه جونگ کوک دنبالش نباش فقط وقتتو هدر میدی

جونگ کوک-ولی عشق چیز خوبیه

تهیونگ-اینو به عنوان یه روانشناس میگم عشق توهم مغزه هیچکی بهت تا پای مرگ وفادار نمیمونه تا‌ باهم تو‌ غما شریک باشید همه ادما میرن اونجایی‌که شادی هست ادما به شدت از سختیا فرارین

جونگ کوک خواست حرفی بزنه که صدای گوشیش باعث شد حرفشو بخوره به گوشیش نگاه کرد

جونگ کوک-یورا نوناعه

تهیونگ-جواب بده

جونگ کوک- من میدونم چرا زنگ زده فقط یادم رفت بهت بگم هیونگ

تهیونگ بدون اینکه تغیری توی حالت سرد صورتش بده به جونگ کوک نگاه کرد

جونگ کوک-میشه فردا بعد مدرسه باهاشون برم شهر بازی

تهیونگ-باشه

جونگ کوک-میشه تو هم بیای؟

تهیونگ-نه من کار دارم باید برم اسایشگاه

جونگ کوک-چی بگم بهشون؟

تهیونگ-جیمینو ببر

جونگ کوک-اگه نیاد چی؟

تهیونگ-مطمئن باش میاد اول جواب دوستتو بده

جونگ کوک-سلام نونا

یورا-سلام بیونگی چرا دیر گوشی برداشتی

جونگ کوک-یادم رفته بود از هیونگم اجازه بگیرم همین الان بهش گفتم

DDF documentWhere stories live. Discover now