Part 20

859 89 97
                                    


Writer : mkookie
Couple : BoyXGirl,kookjin,yoonmin

عجله و اضطراب جین، تمام همکارانش رو به شک و تعجب انداخته بود..
" سریعا این شماره رو هک کنین و تمامی تماس هایی که باهاش گرفته میشه رو به دقت گوش بدین "
" بله قربان "
جین با تاسف ادامه داد :" تماس هایی که... دو روز گذشته داشته رو هم میخوام.. با تمام جزئیات "
در دلش بارها دعا میکرد که هیچ تماسی از جونگکوک با تهیونگ وجود نداشته باشه.. تحمل از دست دادن دوستش رو نداشت.. تهیونگ تنها کسی بود که از راز دلش باخبر بودو بدون هیچ تمسخری همدردی کرد.. تهیونگ نباید قاطی این ماجرا میشد..
شب شده بود ولی تمام مدت بالا سر همکارانش ایستاده بود.. تماس مشکوکی از کسی نداشت.. تهیونگ تماسی جز چند نفر از کارکنانش در کافه نداشت... جین لبخند زیبایی زد... اینکه با جونگکوک در ارتباط نبود خوشحالش میکرد.. اما این خوشحالی دوام زیادی نیاورد..
........

هیونا با ترس به چشمای هراسان جونگکوک خیره شد:" چی شده؟..پیدامون کردن؟..
جونگکوک مجله دستشو نشون داد:" عکس تو و جیمین تو روزنامه ها پخش شده... حتی عکس منم هست.. به عنوان افسر گمشده...
اهالی این روستا منو دیدن، اگه این صفحه رو بخونن.."
هیونا با عجله از روی زمین بلند شدو کلافه چنگی به موهاش زد:" شتتت... به مأمورا خبر میدن... جایزه ای که گذاشتن خیلی با ارزشه... جونگکوک چیکار باید بکنیم؟..
جونگکوک کنارش ایستاد و شونه های لرزونشو نگه داشت:" آروم باش...من یه فکری دارم.. ولی مجبورم مینا رو از این ماجرا باخبر کنم...تنهایی کاری از دستم برنمیاد..
جونگکوک با التماس به چشمای هیونا خیره شده بود.. دنبال تایید و رضایت هیونا بود تا نقشه ی دومش رو عملی کنه..
به چشمای مقابلش که ملتمس خواهش میکرد نگاه کرد..چاره ای جز لو دادن هویتش نداشت..:" من فقط به تو اعتماد دارم..
جونگکوک با سرش تایید کرد :" نگران مینا نباش..
چشمای پف کرده هیونا بالاخره راضی شده بود.. جونگکوک با لبخندی از اتاق خارج شد.. چند دقیقه ای بیشتر طول نکشید که همراه مینا وارد اتاق شد..
مینا متعجب به هردو چشم دوخته بود..
جونگکوک سکوت بینشون رو شکست :" مینا.. باید در مورد یه سری چیزا باهم حرف بزنیم.. در مورد... هیونا...
مینا با تعجب به جونگکوک خیره شده بود.. هیونا کی بود... نگاه متعجبش رو به سمت مقابل کشید..
هیونا سر به زیر جواب داد :" اسم من...هیوناس..
حدسش سخت نبود.. با لبخند کمرنگی تایید کرد :" متوجهم..
جونگکوک ادامه داد :" بخاطر اتفاقایی که تو گذشته افتاده، هیونا ناخواسته با یه باند خلافکار همکاری داشته و الان دنبالشن...
مینا هنوز درک نمیکرد..اگه هیونا مجرم بودو جز گروه خلافکارا چطور جونگکوک کاری انجام نداده بود.. سوال های زیادی تو سرش میچرخید که جرات پرسیدن نداشت... منتظر به هردو خیره شده بود...
هیونا با چشمای اشکی و بسته سر به زیر به حرفای جونگکوک گوش میداد.. هر کلمه گذشته دردناکش رو به رخ میکشید..

Face Off (Season 2) | Complete Where stories live. Discover now