Part 30

1K 102 91
                                    


//آهنگ Stay Alive (Jungkook -Prod Suga) رو پلی کنید //

چند دقیقه قبل از شلیک:
حال هیونا تعریفی نداشت و هرلحظه ممکن بود بیهوش بشه..نگاه خسته اش رو به پشت جین کشید و متوجه تهیونگ شد..با خوشحالی لبخندی زد و تهیونگ انگشتش رو روی لبهاش گذاشت تا هیونا حرفی نزنه..
تهیونگ ازش دور بودو با قرار گرفتن ناگهانی اسلحه روی سر جین وحشت کرد.. نگاهی به هیونا انداخت که روی حرکات جین متمرکز شده بود..چرا هیونا بهش توجه نمیکرد ..تمام تمرکز هیونا روی جین بود..

ضامن کشیده شدو جین حرفای آخرش رو میزد..این بهترین زمان بود تا مانع بشه..با عجله از جلوی پای جین بلند شدو ضربه ای به دست جین زد و با خودش به زمین کشید..
تهیونگ با این حرکت هیونا سریعا به سمت اسلحه که از دستای جین افتاده بود دوید..
صدای گلوله ای که تو فضا پخش شده بود وحشت رو به دل جونگکوک راه داد..با ترس به هیونا و جین که نقش زمین شده بودن خیره شد..
سر جین بخاطر ضربه ناگهانی از زمین خوردن، گیج میرفت.. حال خوبی نداشت.. موهای دختری که مشتاق مرگش بود روی صورتش بودو دنیا دور سرش میچرخید...
تهیونگ با عجله به سمت هردو دوید و جونگکوک به سختی پاهای سست شده اش رو از زمین بلند کرد..
هیونا با چشمای اشکی سرش رو بلند کردو نگاهی به چشمای خمارو گیج جین انداخت.. هردو زنده بودن..لبخند ریزی زد ولی با درد ناگهانی که از ناحیه‌ی شکمش حس کرد لبخند ثانیه ایش به اخمی تبدیل شدو دستش رو روی شکمش گذاشت..
مینا و تهیونگ با عجله به کمک هیونا رفتن و با احتیاط از روی بدن جین بلند کردن..
جین با سرگیجه روی زمین نیم خیز شدو جونگکوک به سرعت جین رو به آغوش کشید :" آه جینا...خداروشکر..زنده ای..
جین توجهی به جونگکوک نداشت تمام حواسش روی شخص غریبه ی کناریش بود...هیونا از درد کمر و شکمش در حال مرگ بود.. با صدای آخ بلند هیونا جونگکوک از آغوش جین جدا شدو توجهش به سمت چهره ی رنگ پریده اش کشیده شد.. مینا سریعا وسایل پزشکیش رو آورد اما با دیدن خونی که از لای پای هیونا ریخته میشد لحظه ای ایستاد..
این خون یه معنی بیشتر نداشت.. باید سریعا به بیمارستان میرفت اما با شرایط هیونا این امکان وجود نداشت..
نفس های هیونا بخاطر دردی که میکشید بند اومده بودو با دیدن خون متوجه قضیه شد..نگاه متعجبی به مینا انداخت که آرومش میکرد اما درد وحشتناکی داشتو بخاطر ضعف و استرس بیش از حد از حال رفت..
جونگکوک شکه شده بود.. حتی از کنار جین حرکت نمیکردو با ترس به صحنه ی وحشتناک روبه روش نگاه می‌کرد.. تهیونگ کلافه جونگکوک رو صدا میزد اما چیزی نمیشنید.. خبری از اتفاقاتی که می‌افتاد نداشت..حتی وقتی هیونا از حال رفت هیچ عکس العملی نشون نداد... تهیونگ شونه های جونگکوک رو محکم تکون داد..ولی جونگکوک تو این دنیا نبود.. مینا چی میگفت..صداهای عجیبی میشنید...بچه افتاده؟.. هیونا ممکنه بمیره؟..حالش خوب نیست؟...ولی حالش خوب بود.. امروز از صبح باهم بودنو بهترین زمان زندگیشون رو گذروندن.. چه بلایی سرش اومد.. چرا کسی از این کابوس بیدارش نمیکرد...چرا هیونا با چشمای زیباش به آغوشش کشیده نمیشد...چرا مثل جسدی روی زمین سرد دراز کشیده بود...
با سیلی محکمی که تهیونگ به صورتش زد سرش سوت کشیدو نگاه متعجبی به اطرافش انداخت...مینا در حال صحبت با شخصی بود و جین گوشه ای بغ کرده گریه میکرد...تهیونگ با نگرانی فریاد میکشید و هیونا.. چرا حرفی نمیزد...چرا خوابیده بود.. صدای دوباره تهیونگ اونو به خودش آورد :" جونگکوووککک...میشنوی چی میگم؟ جواب بده لعنتی...هیونا بیهوش شده ممکنه بمیره.. ما مجبوریم به اورژانس زنگ بزنیم..ممکنه بشناسنش.. جونگکوک.....میشنوی؟ راه دیگه ای نداریم...
نگاهش از روی چهره ی معصوم هیونا گرفته نمیشد.. دختر سر زنده و زیبایی که کنارش دراز کشیده بود به آرومی به آغوش مرگ کشیده میشد..با شکستن بغضش اشک آرومی از کنار چشمش چکید و نفس عمیقی کشید...اشکای بیشتری پهنای صورتش رو پوشوندو با صدای بلندی گریه کرد.. هیونا قوی بود..نباید می‌میرد...بدن خسته اش رو روی زمین کشیدو به هیونا نزدیک تر شد.. صورتش کاملا بی رنگ بودو موهای پریشونش روی صورت خیسش چسبیده بود... دستای لرزونش رو روی صورت بی روحش کشید.. سرش رو پایین آوردو با اشکهایی که بند نمیومد روی صورت هیونا گریست...چرا هرچقدر گریه میکرد آروم نمیشد..
تهیونگ کمر جونگکوک رو به نرمی نوازش کرد :" کوک.. آروم باش.. حالش خوب میشه..
جین از ترس گوشه ای کز کرده و پاهای بلندش رو تو شکمش جمع کرده بود...هنوزم نگاه هیونا رو به یاد داشت.. هیونا نمیخواست اون بمیره؟..مگه جفتشون ازهم متنفر نبودن؟.. چرا وقتی فهمید زنده اس لبخندی به چشماش زد؟...سوال های فراوانی تو سرش بودو شنیدن حرفای عجیب بقیه بیشتر حالش رو دگرگون میکرد.. با نگاهی از تاسف به جونگکوک چشم دوخته بود.. جونگکوک مثل ابر بهاری دیوانه وار گریه میکرد و آروم نمی‌گرفت...
...........

Face Off (Season 2) | Complete Where stories live. Discover now