جیمین با مهارت تمام ، نوشیدنی های مختلف رو توی هم مخلوط کرد و در این بین حواسش بود که عضله های بازوش رو به نمایش بذاره .
بدنش هنوز بخاطر رقص چند دقیقه قبلش یکم خیس بود و میدونست که نوری که از سقف میاد باعث برق زدن بدنش میشه .
نوشیدنی لیمویی رنگ رو داخل لیوان ریخت و تیکه لیمو برش زد و لبه ی لیوان گذاشت .
اب لیمو از روی دستش سر خورد و جیمین از قصد مک محکم و وسوسه انگیزی به شستش زد .
یه پیش نمایش کوچیک برای نامجونی که بعد از مدت ها اومده .
لیوان رو توی دستش گرفت و سمت نامجون رفت .
بی هیچ حرف اضافه ای روی پاهاش نشست طوری که زانو هاش دو طرف نامجون بود .
لیوان رو به نامجون تعارف کرد .
نامجون با نگاه خاصش به چشم های جیمین خیره شد و کمی از نوشیدنی که لیوانش هنوز توی دست جیمین بود نوشید .
دستش رو روی بدنه ی لیوان گذاشت و کمی سمت جیمین هل داد .
جیمین لیوان رو چرخوند تا درست از همون جایی که لب های نامجون لمسش کرده بودن بخوره .
مطمئن شد که نامجون متوجه ی حرکتش شده .
اگه دست جیمین بود کل اون لیوان رو خالی میکرد ولی اجازه ش رو نداشت برای همین فقط یه ذره خورد و لیوان رو پایین اورد .
تقریبا از مزه ی فوق العاده ی الکل ناله کرد و زبونش رو روی لب های خیس از نوشیدنیش کشید .
جیمین لبخند محوی به نامجون زد .
بعد از این همه وقتی که همدیگه رو ندیده بودن جیمین یجورایی دلش براش تنگ شده بود و از نامجون انتظار داشت که همین الان اون رو به اتاق مخصوصش ببره و توی یه محیط خصوصی بفاکش بده .
توی بخش های عمومی کلاب خیلی محدودیت وجود داشت .
با اینکه یه استریپ کلاب بود ولی برای انجام کار های جنسی باید حتما به اتاق ها میرفتن .
جیمین بخاطر محبوبیتش اتاق مخصوص خودش رو داشت و واقعا بابت داشتنش خدا رو شکر میکرد .
حتی فکر به اینکه به اتاقی بره که دو دقیقه قبلش یکی دیگه توش سکس داشته دیوونش میکرد .
فکر کردن به اتاقش و خاطراتش با نامجون باعث شد بیشتر دلش بخواد که امشب هم با نامجون توی تخت بگذرونه ، نامجون از معدود مشتری هاش بود که جیمین سکس داشتن باهاش رو دوست داشت .
جیمین مطمئن بود که این علاقش بخاطر رفتار و اخلاق نامجونه .
مشتری ها همیشه از جیمین انتظار داشتن که وقتی پاشون رو توی کلاب میذارن به استقبالشون بیاد .
YOU ARE READING
blood and chocolate
Fanfictionجیمین پسری که فکر میکرد به لطف پدرش باید تا اخر عمرش توی کلاب برقصه و به مافیا سرویس بده با اومدن یه غریبه زندگیش زیر و رو شد . تا قبل از اومدنش فاحشه ی درجه یک کلاب بود که تنها چیزی که ذهنش رو درگیر می کرد گرفتن انعام خوب و دزدیدن مشتری های پولدار...