های های گایز :)))
کرونا گرفتم و بخاطر قرص و دارو ها گیجم
اگه دیر جواب کامنت هاتون رو می دم ببخشیدامیدوارم از این چپتر لذت ببرین
می دونین ک خیلی به پایان بوک نمونده ؟ 🥺
یه سورپرایز هم اخر بوک دارم البت نمیدونم ازش خوشتون میاد یا نه 😅
🦋🦋🦋
به ارومی بسته ی کاهی مانند رو باز کرد
عکس هایی ک داخلش بودن رو بیرون اورد
نتونست فوری بهشون نگاه کنه
خیلی خوب می دونست ک چی قراره ببینه
توی چشم هاش احساس سوزش می کرد
سیگارش رو روشن کرد
شروع کرد به کشیدن
بعد از چند پک سرش سبک تر شده بود
برگ های علف خالصی ک لای کاغذ سیگار پیچیده شده بودن کارشون رو خوب بلد بودن
سریع بی حس ش می کردن
و جرئتش رو بیشتر
یکی یکی عکس ها رو برداشت و نگاهشون کرد
توی یک کلمه
وحشتناک بود
سیگار جدیدی روشن کرد
عکس ها رو برای بار دوم شروع به دیدن کرد
تک تک بالا می اورد و قشنگ بهشون زل می زد
جوکر
واقعا لیاقت شهرتش رو داشت
لی لی خودش یه قاتل بود
به طور دقیق تر ، یه قاتل اجاره ای
توی چین به تمیز کار کردن معروف بود
و با اینکه دوست نداشت خودش اعتراف کنه ولی هیچ وقت نمی تونست قربانی هاش رو عذاب بده
لی لی فوری ارومشون می کرد
با مهربون ترین روشی ک بلد بود
البته گاهی ، فقط گاهی مجبور بود خشونت بیشتری به خرج بده
مراحل رو طولانی تر و درد اور تر کنه
YOU ARE READING
blood and chocolate
Fanfictionجیمین پسری که فکر میکرد به لطف پدرش باید تا اخر عمرش توی کلاب برقصه و به مافیا سرویس بده با اومدن یه غریبه زندگیش زیر و رو شد . تا قبل از اومدنش فاحشه ی درجه یک کلاب بود که تنها چیزی که ذهنش رو درگیر می کرد گرفتن انعام خوب و دزدیدن مشتری های پولدار...