با دستی که روی رونش مالیده شد به خودش اومد :
خب نظرت چیه ؟ معامله ی خوبیه مگه نه ؟
جونگ کوک داشت بهش پوزخند میزد و یه ابروش رو بالا انداخته بود .
جیمین چیزی نگفت .
میدونست اگه اصرار کنه جونگ کوک بیشتر برای دست انداختنش تحریک میشه .
پس تصمیم گرفت فقط بهش نگاه کنه .
_ چیشده موش کوچولو ، گربه زبونت رو خورده ؟
شصت جونگ کوک روی لب پایینش کشیده شد و لب های پفکیش رو فشار داد .
و بالاخره سمت جلو خم شد و لب هاش رو به گوش جیمین چسبوند و اروم زمزمه کرد : کوکی .
و جیمین زبون داغ کوک رو حس کرد که اروم روی لاله ی گوشش کشیده شد و قسمتی از گوشش رو مکید .
کوک سر جای قبلیش برگشت و به پشتیه کاناپه تکیه داد .
جیمین پلک زد .
یه بار .
دو بار .
و بعد با ناباوری به جونگ کوک نکاه کرد و نتونست جلوی خودش رو بگیره و گفت : واقعا ازم انتظار داری باور کنم اسم مافیایی تو کوکیه ؟
جونگکوک فوری کف دستش رو روی لب جیمین گذاشت و ساکتش کرد .
_ یه نصیحت برای زنده موندن پرنسس . نباید این اسم رو جایی بلند بگی . هرگز . این راز کوچولو باید بین من و تو بمونه .
راز ؟ هه .
جیمین داشت به زور جلوی خودش رو میگرفت تا زیر خنده نزنه و از شدت خنده از روی پاهاش مشتریش پرت نشه پایین .
چطور ازش انتظار داشت یه همچین چیزی رو باور کنه .
جیمین کسایی که اسم مافیا داشتن رو میشناخت و یه مقایسه ی ساده کافی بود تا بفهمه پسر جلوش تو بهترین حالت داره هزیون میگه .
شایدم نوشیدنی مخصوصش زیادی برای این پسر تازه وارد سنگین بوده .
اسم نامجون ار ام بود .
به یونگی میگفتن اگوست دی
و جین هم جوکر .
این اسم ها همه یجور ابهت داشتن و کسی جرئت نمیکرد بلند بگه .
و حالا اسم مافیای جونگ کوک کوکیه .
![](https://img.wattpad.com/cover/256602468-288-k422471.jpg)
VOCÊ ESTÁ LENDO
blood and chocolate
Fanficجیمین پسری که فکر میکرد به لطف پدرش باید تا اخر عمرش توی کلاب برقصه و به مافیا سرویس بده با اومدن یه غریبه زندگیش زیر و رو شد . تا قبل از اومدنش فاحشه ی درجه یک کلاب بود که تنها چیزی که ذهنش رو درگیر می کرد گرفتن انعام خوب و دزدیدن مشتری های پولدار...