~" End part "~

1.2K 201 106
                                    

اینم از پارت اخر^-^

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
Third person:

بعد از تماس چان واقعا جا خورده بود،لحن جدی عصبیش رو اولین بار بود که شنیده بود.

نمی تونست توی اون شرایط بدون وجود جیسونگ سالن رو ول کنه برای همین با چشم هاش دنبال لویی گشت.

گوشه سالن نشسته مشغول حرف زدن با پسر چشم آبی بود که طره موهای مواجش روی پیشونیش پخش شده بودن.
نزدیک اون دونفر رفت و سرش رو به نشونه سلام؛به شخص مقابل لویی تکون داد.
دستش رو روی شونه لویی گذاشت:
-هی لو میشه حواست به جمع باشه تا من به یچیزی رسیدکی کنم؟
سرش و به نشونه مثبت تکون داد و سرش رو سمت دوست قدیمیش هری کرد:
-هری برای چند دقیقه میوتونی منتظر بمونی؟
همین که شخص مقابل لویی حرفش رو تایید کرد، بدون تاخیر سمت بالکن رفت.
ولادا گوشه ای ترسیده نشسته بود و مرد هیکلی گوشه با صورت پر از خون افتاده بود.
با تعجب نگاهش رو به چانی که؛فلیکس رو توی آغوش گرفته بود و اشک هاش رو پاک می کرد نگاه کرد:
-اینجا چه خبره؟
سر چان بالا اومد و نگاهش رو به سونگمین دوخت.
رگه های سرخی رو داخل چشم هاش می دید و هیچ وقت تا به حال چان رو انقدر عصبی ندیده بود.
با سرش به ولادا و مرد اشاره کرد:
-این دوتا حرومزاده داشتن فلیکسو لمس می کردن.
با تعجب به چهره ولادا نگاه کرد،اخر از همه زهرش رو روی فلیکس ریخت.
در بالکن رو بست و نزدیک فلیکس شد:
-میخوای توضیح بدی چه اتفاقی افتاد؟
به وضوح لرزش ریز تن فلیکس رو حس کرد.
-اگه اذیت میشی لازم نیست بگی.
سرش رو به نشونه نه تکون داد و کمی از بغل چان بیرون اومد:
-نه مشکلی نیست؛داشتم دنبال چان می گشتم اومدم این سمت،ولادا و این مرد و دیدم داشتن فرانسوی حرف می زدن.
خواستم بیخیال شم ولی دیدم دارن درمورد کاری حرف میزدن که ولادا باید انجام میداد واسه همین حرفاشون رو ضبط کردم ولی همون لحظه تلفنم زنگ خورد متوجه من شدن.
سعی کردم طوری رفتار کنم که انگار مستم اما جواب ندادن...
با یاداوری اتفاقی که براش افتاده بود باز هم به خودش لرزید.

مشت های چان فشرده شده بودن و فکش منقبض شده بود.
قبل از اینکه دعوای جدیدی شروع بشه بین حرف های فلیکس پرید:
-باشه فهمیدم دیگه اون صدارو لطفا برام بفرست.
نگاهش رو به جان دوخت:
-بهشون میگم یکی از اتاقارو اماده کنن تا برید استراحت کنید...
بین حرفای سونگمین پرید:
-نه صدات زدم بیای اینجا تا فلیکسو ببری خودم قراره به حساب این دوتا تیکه آشغال رسیدگی کنم.
لحن سرد و جدی چان فرصتی برای مخالفت بهش رو نمی داد اما اگه مخالفت نمی کرد عاقبت اون دوتا به خوشی قرار نبود سر بشه.
با آرامش جلو رفت و دستش رو روش شونه چان گذاشت‌:
-الان فلیکس به تو احتیاج داره تو باید ارومش کنی و کنارش باشی؛منم میمونم اینجا به پلیس...
ادامه حرفش با صدای هق هق ولادا قطع شد.
ارایش صورتش پایین ریخته بود و چهرش رو عیر قابل تحمل می کرد.
دوزانو روبروی چان و سونگمین نشست همونطور که گریه می کرد گفت:
-خاهش میکنم...من متاسفم...به پلیس چیزی نگید...منو مجبور کردن تا اینکارو بکنم...
باقی حرفش بین گریه اش خفه شد.
چان روی زانوش نش‌ست و صورت ولادا رو بین انگشت هاش فشار داد:
-کی بهت گفته بود دستای کثیفتو به بدن دوست پسر من بزنی هوم؟
فشار انگشت هاش انقدر روی فک ولادا زیاد شده بود که اجازه حرف زدن رو ازش گرفته بود.
با عجله کنار چان زانو زد و سعی کرد انگشت های چانو از صورتش فاصله بده:
-هی چانی ولش کن نمی زاری صحبت کنه.
دست چان رو کنار زد و با جدیت به ولادا خیره شد:
-کی بهت گفته چه کاری رو بکنی؟

In Search Of DreamWhere stories live. Discover now