part 9

1.1K 210 100
                                    

Jisung:

قبل ازینکه هیون زنگ بزنه کمی خوابیده بودم و بعد اینکه قطع کرد رفتم حموم تا خستگیم از بین بره.
از حموم اومدم بیرون و چنتا بیسکوییت خوردم تا ضعفم بخوابه،از اتاق سونگمین یدست لباس برای فردا و یدست لباسم برای خودم برداشتم و به سونگمین پیام دادم که لوکیشنو واسم بفرسته.

توی راه یه بسته شکلات گرفتم که دست خالی نرفته باشم.
طبق لوکیشن جلوی یه اپارتمان فوق العاده پیاده شدم زنگ و زدم و رفتم بالا.
حتی از بیرون از خونه کلی سرو صدا میومد،در باز شد و با قیافه شاد هیونجین روبرو شدم.
متقابلا نیشمو باز کردم:سلام سلام من اومدم.
جعبه شکلاتو جلوش گرفتم یه چشمک زدم قابل نداره.
هیون کلی تشکر کرد و وارد خونش شدم واقعا جذاب بود دکوراسیونش رنگای گرم ابی خیلی کمرنگ و طوسی و زرد کمرنگ بود.
از راهرو که گذاشتم فقط انتظار دیدن سونگمین و مینهو رو داشتم اما ۲ نفر دیگه ام جدای اونا کنارشون نشسته بودن.

هردوشون پشتشون بهم بود ولی از پشت یه پسر مو مشکی چهارشونه بود و اونیکی یه پسر با موهای هولویی بود که خیلی هیکل ظریفی داشت.
سونگمین با دیدنم ذوق زده پرید سمتم:چانی اینم جیسونگی که این همه تعریف کردیم.

اون دونفر برگشتن و جذابیت ماجرا این بود که جفتشونم کره ای بودن پسر مو مشکی فوق العاده قیافه هات و جذابی داشت که با استایل بی ایراد دارکش بی نهایت چشم گیر شده بود و پسر مو هولویی قیافه فوق العاده کیوت و استایل نسبتا دارکی داشت که این تضادش، بیش از حد کیوتش کرده بود.

رو بهشون لبخند زدم:سلااامم من هان جیسونگ هستم.
پسر مو مشکی با لحن واقعا گرم و صمیمی گفت:واو پسرم کجا بودی این همه منتظرت موندم.
یکم ازینکه بهم گفت پسرم تعجب کردم،هیون اروم کوبید به شونم:تعجب نکن جیسونگا چانی عقیده داره هرکی که کره ای باشه تو مملکته غریب پسرشه یجورایی همه از اب چانی به پا خیزیدیم.

از حرف هیون یجوری خندم گرفت که کنترلمو از دست دادم و بلند خندیدم چانی دمپاییشو دراورد محکم پرت کرد سمت هیون:اب من اره؟ابمو حلالت نمیکنم.
مینهو از اونور یه چیپس گذاشت دهنش:اون شب باید میریختی رو فرش حیفش کردی.
از شدت خنده رو زمین نشستم و زدم زیر خنده.
چانی خودش خندید:فک کنم شب به پاخیزیدن تو داخل ابه کافورم قاطیش بوده که نه میل جنسی داری نه پارتنر جنسی یا نه یه دوست پسری دوست دختری چیزی.

هیون بلند خندید و خودشو کج و کوله میکرد مینهو تو جاش نیم خیز شد:یاااا
همین کافی بود تا هیون خودشو جم کنه.
چان روشو کرد سمت من:میبینی بچه نزاییدم که تام و جری زاییدم،از همه اینام گذشته من کریستوفر بنگ چان هستم میتونی هم چان صدام کنی هم کریس این بلا نگرفته مو هولویی سایلنت عروسکم، فیلیکسه عشق من.
فیلیکس خیلی کیوت لبخند زد و دستشو اورد بالا:هلو!

In Search Of DreamWhere stories live. Discover now