part 4

1.1K 232 69
                                    

Jisung:

سونگمین رفت پاپ کورن بیاره.
گوشه مبل نشستم و یه کوسن تو بغلم گرفت و به دسته مبل چنگ زدم تا از استرسم کم شه.
هنوز فیلم شروع نشده بود ولی حسابی ترسیده بودم.
مینهو کنارم نشست، کاش سونگمین میشست که اگه میترسیدم فشارش بدم.‌ولی خب بدبختانه یکی از گزینه هام گرفته شد.

هیون با ذوق لم داد بغل دست مینهو:پیداش کردم همینه!
مینهو:اسمش چیه؟
سونگمین از اشپزخونه اومد و طرفای پاپ کورن و رو میز گذاشت.
هیون یدونه ظرف کشید تو بغلش:اسم فیلمش نان (nun) عه.
سونگمین بغل دست هیون نشست و هیون فیلم و پلی کرد.

داستان درمورد یه زن و مرد بود که شغلشون جن گیری.
ظاهر کاملا خونسردی به خودم گرفتم و محکم به دسته مبل چنگ زدم و کوسن و جلوی دهنم گرفتم و دندونامو توش فرو کردم.
سعی کردم کل حواسمو بدم به زیبایی و ظرافت گلدون بغل تی وی.

حدودا وسطای فیلم بود که یهو جنه به صورت وحشتناک و غیر منتظره حمله کرد.
نتونستم خودمو کنترل کنم و جیغ کشیدم بی هوا بازوی مینهو رو گرفتم و سرمو تو سینش کشیدم، کم کم اروم شدم و سرمو با خجالت ازش دور کردم.
خاستم جدا بشم که دستشو گذاشت دور کمرم و کشید سمت خودش.

میشد گفت عملا تو بغلش بودم.
سرمو گرفتم بالا و نگاهش کردم،بی تفاوت داشت فیلمشو نگاه میکرد.
یکم معذب شدم ولی خب اینجوری حس بهتری داشتم.
چشامو بستم تا بقیه فیلمو نبینم و کم کم با عطر تن مینهو خوابم برد.

Lee know:

اخرای فیلم بود که هیون زد رو شونم.
برگشتم سمتش که به سونگمین اشاره کرد که روی شونش خواب بود.
چشامو ریز کردم و نگاهش کردم.
من:هوم؟
هیون نیششو جمع کرد:میگم بریم بخوابیم؟ بعد با ابروهاش به جیسونگ اشاره کرد.
بهش نگاه کردم،موهاش رو پیشونیش پخش شده بودن و مثل یه سنجاب کوچولو خوابیده بود.
از دیدنش اونم اینجوری اروم لبخند زدم ولی قبل ازینکه هیون ببینه شیرین عقل بازی دراره به حالت عادی برگشتم:اوکی فیلمو خاموش کن بریم.

جیسونگ و براید استایل بلند کردم
هیون فیلم و خاموش کرد و سونگمینو مثل من بلند کرد.
من:نمیتونستی بیدارش کنی؟
هیون حق به جانب گفت:مگه تو بیدارش کردی؟
چون جیسونگ تو بغلم بود و ممکن بود بیدار شه جوابشو ندادم و فقط سرمو تحدید وارانه واسش تکون دادم.

از پله ها رفتیم بالا.
هیون طوری که خوشحالی تو صداش موج میزد گفت:مینهو اتاق سونگمین کودومه؟
من:نمیدونم،یکی یکی درشون و باز کن ببین کودومه یا بیدارش کن.
هیون:نه هیونگ میدونی من که فوضول نیسم تو اتاقاشون سرک بکشم کار خوبی نیست اصلا بعدشم ببین چه سافت خوابیده اصن دلم نمیاد بیدارش کنم،برا همین چون خیلی دل بزرگی دارم میبرمش تو اتاقم تا صب بخوابه بعدشم که بیدار شد میره دیگه.

In Search Of DreamDonde viven las historias. Descúbrelo ahora