part 10

1.1K 202 97
                                    

مشتمو پر اب کردم و ریختم رو صورتم.
توی سرم پر از چراهای مختلف بود که اصلا نمیخواستم احساسم جوابشونو بده.
یه مشت دیگه پر کردم و ریختم تو صورتم.
نه مینهو،احساسات مسخرن،عشق بی معنیه یه حس پوچ برای من.
احمقا عاشق میشن نه من.بعدشم کی گفته حس من عشقه؟چون بامزس حس خوبی بهم میده همین.

صورتمو خشک کردم و رفتم دوباره توی جمع.
ایندفه نوبت جیسونگ و سونگمین بود.
سونگمین به جیسونگ میگفت که چیکار باید انجام بده.
هیون دم گوش سونگمین چیزی گفت و با یه لبخند خبیث به چشامی من ذل زد.
کنار میز نشستم که سونگمین گفت:امشب باید پیش لینو بخوابی.

جیسونگ چشاش گرد شد:چیییی؟
چرا ازین پیشنهاد لعنتی ناراضی نیستم؟
سونگمین دستشو زد زیر چونش:ببین فیلیکس و چان که تو یه اتاقن.
هیون خودشو جلو کشید:منم که سونگمینو میبرم اتاق خودم میمونه یه اتاق که شب و دوتاییتون باید برید توش و به نحوی بخوابید.
شونه هامو انداختم بالا:فقط یه خواب سادس پس مشکلی نداره.

خواست بطری و بچرخونه که زنگ در خورد غذا هارو اورده بودن هیون پاشد غذا رو بگیره و فیلیکس و سونگمین و جیسونگ پاشدن تا برن میز و اماده کنن.
گوشیمو در اوردم تا یکم توش بچرخم که چان زد رو پام.
سرمو بالا اوردم:هوم؟
چان جدی زل زد بهم این نگاهشو میشناختم توضیح میخواست ولی توضیح چیو؟
شونه هاموانداختم بالا:چیزی نیست که بخوام توضیح بدم.
چان با یه پوزخند گوشه لبش گفت:نیست؟واقعا؟چرا وقتی فیلکس اون شرط و گذاشت عملیش کردی؟
این سوال خودمم بود دقیقا چرا؟

سرمو تکون دادم:انجام دادم چون اگه انجام نمیدادم جریمه داشت حوصله جریمه مسخرشد نداشتم.
چان سرشو تکون داد:باشه اوکی میگیم که حق با توعه ولی از وقتی که اومده نگاهت روشه.
عصبی گوشه لبمو جوییدن:که چی؟ها؟نگاش کردم چون کیوته همین.
چان وقتی دید عصبی شدم خودشو عقب کشید.

چان:این همه سال باهات دوستم و از خودت بهتر میشناسمت،بعدشم من خودم احساس تو رو گذروندم.
مینهو تو ادمی نیستی که بی بحث و بی مخالفت یه نفر و ببوسی تو ادمی نیستی که به ینفر زل بزنی و از همه مهم تر تو ادمی نیستی که سر این موضوع و پس زدن احساست اینجوری عصبی بشی،رفیق ۷ ساله میشناسمت این رفتارات نامتعادله،بجای اینکه خودتو پس بزنی احساستو خفه کنی یذره بهشون جا بده ببین چی مخوان هم احساست هم خودت.

کلافه شده بودم همه چیز داخل ووجودم داشت بهم میریخت.
دستمو کلافه رو صورتم کشیدم:کودوم احساس؟
چون اروم خندید:همونی که تو قلبته مینهو اونی که دقیقا داری خفش میکنی تا درگیرت نکنه.

با اومدن فیلیکس بحثو جمع کردیم.فیلیکس رو پای چان نشست:پاشین بیاین،شام حاضره.
سرمو تکون دادم و پاشدم هنوز دور نشدع بود که چان لبای فیلکسو بوسید.

ینی اگه قرار باشه عاشق باشم وضعیتم اینه؟
با فکر گردن به چشیدن طعم لبای اون سنجاب کیوت بدنم داغ شد.
افکارمو کنار زدم و نشستم جیسونگ روبروم نشسته بود و چان و فیلیکس و سونگمین و هیونم کنار هم نشسته بودن.
جیسونگ چنگالشو داخل پاستاش برد و چرخوند و بازم لپاش باد کرد.
محوش شدم،لپاش بازم باعث شده بود بی اندازه کیوت بشه و لباش و قنچه کرده بود،لباش بازم بوسیدنشو داشتم تصور میکردم‌.

In Search Of DreamWhere stories live. Discover now