🩸Cнαpтer29-30🍷

1.3K 297 153
                                    

مینهو تماس را قطع کرد و دوباره داخل برگشت: "نمیتونم بیشتر از این بمونم باید برگردم مرکز."

جونگ کوک برای بدرقه کردن او از صندلی بلند شد:"چطور میتونم پیدات کنم؟"

مینهو به جونگ کوک نزدیک شد تا یکبار دیگر قبل از رفتن او را به آغوش بگیرد.
"شماره تلفن بده واسه قرار ملاقات با هم هماهنگ بشیم."

جونگ کوک اجازه داد مینهو بغلش کند. خودش هم سر بر شانه دوست عزیزش گذاشت و دست ها را به کمرش کشید:
"شماره حفظ نیستم...موبایل یکی از...اونا رو برداشتم موقتاً!"

مینهو عقب کشید اما دست هایش در پهلوهای جونگ کوک ماند: "خدای من! چطوری تا حالا گیر نیفتادی؟! واقعاً معجزه بوده!"

جونگ کوک با خجالت دست به جیب پالتواش کرد: "نیاز نبود قاطی مردم بشم...میرفتم جنگل شکممو سیر میکردم برمیگشتم همینجا!"

مینهو با تاسف به در و دیوار آشپزخانه نگاهش را چرخاند: "نمیتونم تصور کنم روزگارت چطور گذشته...اونم توی چنین جایی!"

جونگ کوک موبایلش را در آورد. لبخند تلخ به لب داشت: "حرف زیاده"

مینهو گوشی را گرفت تا خودش با خط خودش تماس بگیرد و شماره بردارد: "ولی هر چی بود گذشت! از این به بعد دیگه من هستم! اجازه نمیدم تنها بمونی."

لبخند جونگ کوک بزرگتر شد: "با اینکه مطمئن نبودی منم بازم مواظبم بودی و حمایتم کردی! نمیدونم چطور میتونم ازت تشکر کنم"

مینهو بعد از یک تک زنگ گوشی را برگرداند:
"اما دیگه نمیتونم جونگ کوک! خصوصاً با اون مورد زنه توی مترو حسابی خودتو به خطر انداختی!"
و به چشمان شرمگین جونگ کوک خیره شد:
"لطفاً بیشتر احتیاط کن و دیگه بی خبر از من کاری نکن و..." و به موبایل که هنوز در دست جونگ کوک بود اشاره کرد:
"و برای خودت گوشی و خط دیگه ای بخر!"

جونگ کوک بیاد دلیل تمامی این اشتباهات اخیرش آهی کشید: "اگه مجبور نبودم اصلاً وارد جامعه نمیشدم اما..." مینهو منتظر شنیدن ادامه ی حرفش بود ولی جونگ کوک میدانست وقت مناسبی برای باز کردن سر صحبت تهیونگ و وبلاگش نیست پس گوشی را به جیبش انداخت: "نگران نباش حواسم هست."

مینهو دوباره بغلش کرد. انگار سیر نمیشد:
"حیف که باید برم ولی خیلی خوشحالم پیدات کردم!" دوباره عقب کشید و بازوهای جونگ کوک را دو دستی چنگ زد و تکان کوچکی به تن او داد: "مواظب خودت باشیا رفیق! دوباره میبینمت"
و با ابروهایش به جیب او اشاره کرد: "شماره منم افتاد، اگه کاری داشتی باهام تماس بگیر باشه؟"

جونگ کوک نفس راحتی کشید و سرش را تکان داد.

─── ・ 。゚⊛: *.🩸.* :⊛゚。・───

𝗣𝗼𝗶𝘀𝗼𝗻 𝗞𝗶𝘀𝘀║𝗞𝗼𝗼𝗸𝗩 ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈWhere stories live. Discover now