🩸Cнαpтer76-77🍷

886 244 248
                                    

این اولین بار نبود که در ماشین تنها بودند ولی احساسات و رابطه بینشان دیگر مثل سابق نبود. بماند حرف زدن حتی در نگاه کردن به همدیگر خجالت میکشیدند با اینحال سعی میکردند روی هدفشان تمرکز کنند خصوصاً دوهان از اینکه بجای سلامتی جونگسوک، نگران طرز فکر و رفتار بعدی مینهو بود احساس شرم میکرد.

"چیزی از موقعیت جنگل سئول میدونی؟"
مینهو سکوت را شکست و دوهان راضی از باز شدن سر صحبت رو به او کرد: "چه موقعیتی منظورتونه؟"

مینهو نیم نگاهی به او انداخت: "اینکه کجا میتونه رفته باشه؟ مخفی گاهی چیزی دارن؟"

دوهان شرمنده از اینکه چیزی در مورد جونگسوک نمیدانست سر به زیر انداخت.
"نه هیچی نمیدونم"

مینهو با طعنه گفت: "یعنی حتی یه لحظه هم بهش شک نکردی؟"

دوهان نمی توانست سرش را بلند کند. چقدر احساس حماقت میکرد!
"نه شک نکردم!...نقششو خوب بازی کرد!"

"هیچی هم ازش نپرسیدی؟ لااقل در مورد کیم ووبین اطلاعاتی چیزی بگیری"

دوهان اینبار فقط سرش را تکان داد. خودش هم باورش نمیشد تا این حد سادگی کرده باشد.

مینهو زیر چشمی به نیم رخ سرخ شده ی دوهان نگاهی انداخت و نیشش باز شد: "پس این چند روز که اون گارسون خونه ی تو بود چیکار کردی؟!"

دوهان با وحشت از طرز تفکر مینهو بالاخره رو به او کرد: "هی...چ! یعنی...هم اون هم من به استراحت و درمون نیاز داشتیم!" و به صورت خودش اشاره داد تا کتک کاری او را به یادش بیاورد ولی مینهو قصد نداشت از قضیه به این راحتی بگذرد!
"باهاش خوابیدی دوهان؟!"

دوهان بدتر دستپاچه شد! باید میگفت نه! یا شاید هم برخورد تندی میکرد و وانمود میکرد از اینکه چنین مورد اهانت قرار گرفته ناراحت شده است ولی بجایش نفس بلندی کشید و در تلاش برای پیدا کردن حرف و عکس العمل ساختگی، معطل کرد تا اینکه مینهو مطمئن شد و نیشش بسته شد!
"پس خوابیدی!"

"چیزی نشد! یعنی نتونستم...نخواستم که بشه....اون..."
و یک لحظه متوجه شد چه آبروریزانه اعتراف کرده بود!

مینهو رویش را به سمت دیگر برگرداند تا وانمود کند دارد دنبال راه می گردد ولی سعی میکرد خشم را از چهره و صدایش محو کند!
"امیدوارم دیر نکرده باشیم!"

دوهان قصد مینهو را از تغییر موضوع صحبت فهمید و نفس راحتی کشید.

─── ・ 。゚⊛: *.🩸.* :⊛゚。・───

چنان از استقبال هیوک ذوق کرد که بازوهایش را کودکانه دور گردن بلند او قفل کرد و لبهایش را به لبهای سرد او گره زد! هر چه از بوسه بلد بود یادش رفت. هر چه در رویاهایش ساخته بود و برای عمل کردن به آن تمرین و تفکر کرده بود از بین رفت. طعم این دهان مردانه دیوانه اش میکرد. ولعی که دلش را پر کرده بود قوی ترین حس دنیا بود.

𝗣𝗼𝗶𝘀𝗼𝗻 𝗞𝗶𝘀𝘀║𝗞𝗼𝗼𝗸𝗩 ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈWhere stories live. Discover now