Chapter 07

138 25 0
                                    

روی زمین دراز کشیده بود و اجازه می‌داد حرکت بی قاعده پرده های پوسیده بالای سرش همراه با زوزه وحشی باد اون رو سرگرم کنن،شبیه به رقصی عاشقانه بود که نور ماه اون رو تکمیل می‌کرد.

آهسته پلک زد.

احساس تهی بودن این روزها در چشم بک توی همه چیز خودنمایی می‌کرد؛مدام توی ذهنش می‌پرسید که خاصیت این زندگی چی بود و درنهایت چی؟

به برگه هایی که کنار دستش روی زمین پخش شده بودن چنگ زد و جلوی صورتش گرفت،دست نوشته های با‌ارزش چان بودن و داستان های زیادی رو توی خودشون جا داده بودن،مطمئنا اگه می‌فهمید بک بدون اجازه همشون رو خونده حسابی بهم می‌ریخت.

دوباره شروع به خوندن داستانی کرد که بیشتر از همه اون رو می‌فهید،درک می‌کرد،روزهایی رو از اون داستان حتی زندگی می‌کرد.

(خبری از استرس و عجله نبود،همه چیز برای او به پایان رسیده و فقط در سکوت منتظر بود،شاید باید مدتی قبل توسط ماشین پست‌چی زیر گرفته‌ می‌شد،یا حتی بخاطر حساسیت و آلرژی به نیش زنبور به کما می‌رفت و بعد از چند روز میمرد،حتی شاید سقوط یک گلدون از طبقه شانزدهم ساختمانی در خیابان جو‌وُنگ_دونگ وقتی که در مسیر برگشت به خونه بود هم میتونست پایان یک قصه بیست و اندی ساله باشه.

سخت‌گیری نمی‌کرد و همین نگران کننده بود،احساس تهی بودن چشم هاش رو خالی از زندگی کرده،این دختر فقط شبیه به یک مرده متحرک بود و نه بیشتر.)

برگه رو کنار انداخت و شروع به خوندن برگه بعدی کرد.

(من رو مثل همیشه آجوشی خطاب کرد و با همون چشم های خالی با قاطعیت بهم گفت که میتونم هرجور که دلم می‌خواد اون رو بکشم.

آخرین جلسه ما همون‌روز با مرگ خانم کیم_سان یونگ به پایان رسید.)

برگه رو روی صورتش گذاشت و چشم هاش رو بست،درباره نحوه به قتل رسیدن این دختر کنجکاو بود اما بیشتر ازون این سوال توی سرش می‌پیچید که آیا درنهایت وقتی که آخرین نفسش رو می‌کشید بازهم زندگی رو همونقدر تهی و بی‌سرانجام می‌دید؟

.

.

.

فاصله روز و شب در این دو هفته ای که گذشت به اندازه کشیدن یک نفس عمیق بود،وقتی بازدم تمام می‌شد روز بعد فرا می‌رسید.

چان تقه آرومی به در زد و وارد اتاق بک شد.

طبق عادت این چند روز اون رو روی زمین،زیر پنجره دید،چشم هاش خشک شده و به نقطه نامعلوم نگاه می‌کرد.

نفسی عمیق کشید و با قدم هایی آهسته وارد اتاق شد؛پارچ آبی که دستش بود رو بدون یک لحظه مکث روی صورت بکهیون خالی کرد.

KATANA (SEASON2) Where stories live. Discover now