فریاد میکشید و مشتش رو به فرمون ماشین میکوبید.
همه چیز در این لحظه عجیب و غیرعادی بود،ثانیه ها به سرعت فرار میکردن و صدای قهقهه درختان سکوت جاده رو خدشهدار میکرد. آسمان نیلی و ابرهای سرخ حتی حس شومی داشتن،انگار که آماده بلعیدن بودن،سنگین و نزدیک به زمین.
بک پنجره ماشین رو پایین کشید و فریاد زد.
-من تغییرش میدم عوضی،شنیدی چی گفتم؟مــن تـغیــیـــرش میــــدم...
انتهای جاده کم کم پدیدار شد،درب قدیمی و زنگ زده کارخانه حتی ازین فاصله به خوبی دیده میشد.
نزدیک تر شد،اینبار بجای ترمز پاش رو بیشتر روی پدال گاز فشار داد.
توی دلش بابت به فاک دادن ماشین از چان عذرخواهی کرد.
چشم هاش رو بست و با سرعت ماشین رو به درب کارخانه کوبید.
درب ازجا کنده شد و کمی جلوتر ماشین از حرکت ایستاد.
دود بود و گرد و خاک که برای لحظه ای تمام فضای کارخانه رو پر کرد.
بک سریع از ماشین پیاده شد و درحالی که چکش بزرگ آهنی رو توی دستش میچرخوند با چشم هایی سرخ به دنبال سهون و فلیکس میگشت.
با خوابیدن گرد و خاک کم کم همه چیز پیدا شد.
سهون رو دو زانو افتاده و فلیکس با چوب پوسیدهای که در دست داشت درست بالای سرش ایستاده بود.
اینبار پوزخند سهم بکهیون بود.
برعکس دفعه قبل زودتر خودش رو رسونده بود،خیلی زودتر...
درحالی که به سمت فلیکس قدم برمیداشت و چکش رو میچرخوند زمزمه کرد.
-با بد کسی درافتادی حرومی...
همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد؛قبل از سقوط آخرین گرده خاک روی زمین خون با شدت زیادی پاشیده شد و برای ثانیهای سکوت تمام کارخانه رو فرا گرفت.
اما طولی نکشید که فریادی بلند علفهای هرز کنار جاده رو به لرزش دراورد.
فلیکس درحالی که از شدت درد استخوان خورد شده کتف مینالید سریع از بکهیون فاصله گرفت و از آن کارخانه کذایی گریخت.
حالا فقط بک بود که لبخند میزد و سهونی که از شدت ترس ناخودآگاه اشک میریخت.
لحظه ای بعد تن بک بود که به زمین افتاد.
.
.
.
نسیمی که میوزید برگهای درختان رو وادار بهرقص میکرد تا بلکه فاصلهای برای دویدن پرتوهای نور به سمت زمین پیدا شود،نوازشی گرم و لطیف.
YOU ARE READING
KATANA (SEASON2)
FanfictionName: KATANA Couple: #Chanbaek #OtherExoCouples Genre: #NC+21 #Smut #BDSM #DARK writer: #Baran & Aslan Teaser: ◐| بـیون بکهیون یکی فعـالترین افسرانپلیس کی فکرشو میکرد دست و پاهاشو به تخت ببندن و به نوبت بهش تجاوز گروهی کنن بیهوش بود،حتی به یاد ند...