Chapter 12

124 21 0
                                    

هیچ‌چیز نمی‌توانست آن خاطره ناب و دلچسب شب گذشته را از بین ببرد.

هیچکس نمی‌توانست ردپای گرم بوسه ها را پاک کند و جمله های عاشقانه را به تاراج ببرد.

و درنهایت از خودش پرسید،آیا احساس خوشبختی همین است که انگار قلب دیگری درون بدنم شروع به تپیدن کرده؟

لبخند زد،کمرنگ و محو.

مادرش را مخاطب حرف‌هایش قرار داد.

-متاسفم مامان،اما پسرت عاشق یک روانشناس قاتل شده. عمدی نبود،به انتخاب من هم نبود.

مامان،لطفا دعای خیرت رو برامون بفرست...

.

.

.

با برخورد سیلی‌ای محکم به صورتش درد توی تمام وجودش پخش شد،از گونه سمت چپ شروع شد،از گردن گذشت و به محل بخیه‌ها رسید،تیر کشید.

به هر سختی‌ای بود چشم‌هاش رو باز کرد.

چانیول بالای سرش ایستاده بود و نفس نفس می‌زد.

-خودشه،مامان این همون مردیه که بهت دربارش گفتم..

دست چانیول روی محل سیلی نشست،سرد بود و کمی لرزش داشت.

چیزی این مابین درست نبود.

-هی،بیدار‌شو،حواستو بده به من.

چان دست دیگه اش رو هم بالا آورد.

اسلحه‌ کلت‌کمری که توی دستش بود نگاه بک رو دنبال خودش کشید.

-به من نگاه کن،حواست اینجا باشه..

رنگ اضطراب درون قرنیه چشم‌های چان پیک خبرهای بدی بود.

-باید سریع ازین خونه بریم،الان میخوام از روی تخت بلندت کنم،یکم درد داره سعی کن تحمل کنی،نباید صدایی ازت دربیاد.

چان خم شد و دست‌های بکهیون رو دور گردنش انداخت که در همون لحظه درب اتاق با لگدی محکم باز شد.

صدای خورد شدن چوب و شکستن قفل درب با شلیک دو گلوله همراه بود.

مردی که چهره خودش رو با ماسک سیاه پوشانده بود سریع وارد اتاق شد.

چان ثانیه هارو غنیمت شمرد،تعلل نکرد و اسلحه رو بالا آورد،تیر اول رو به سینه و تیر دوم رو درست بین دو ابرو مرد کاشت.

ثانیه‌ای بعد جنازه‌اش روی زمین افتاده و خون پارکت قدیمی و پوسیده خونه رو سرخ کرد.

بک با چشم‌هایی ترسیده به جسد مرد خیره شد،جمجمه اش از پشت خورد شده،قسمتی از مغزش بیرون آمده بود.

آهسته لب زد.

-اینجا،چخبره؟

چان بکهیون رو سریع روی شونه‌هاش کشید.

KATANA (SEASON2) Where stories live. Discover now