part 9

975 234 55
                                    


نامجون مات و مبهوت به دو پسر نگاه می کرد و نمی دونست باید چیکار کنه.
باید جلوی دوستش رو می گرفت یا از پسری که فقط چند دقیقه بود می شناختش حمایت می کرد؟
درسته اون درموردِ هویت اصلی مین یونگی می دونست؛ چون جین ازش خواسته بود مدارک جعلی رو برای پسر آماده کنه.
کلافه دستی به موهاش کشید و تصمیم گرفت به جین قبل از اینکه خراب کاری عظیمی درست بشه، در مورد درگیری اطلاع بده؛ پس به توجه به اون دو بی سر و صدا اتاق رو ترک کرد.
پوزخندی روی لب های خوش فُرم هوسوک نشست و طی حرکتی ناگهانی دستِ سفیدِ پسر رو گرفت و با شدت از کروات کج شده اش جدا کرد.
یونگی چند قدم عقب رفت و تا خواست چیزی بگه، پسرِ کوچکتر زودتر دست به کار شد و بعد از گرفتن بازوش اون رو به سمت در برد و از اتاق بیرون انداخت.
پسرِ بزرگتر مات و مبهوت به چشم های گستاخِ رییسِ بداخلاقِ کمپانی زل زد و به جملات بی رحمانه اش گوش سپرد.
£من به کارمندی که پاش رو از گلیمش دراز تر کنه نیازی ندارم؛ پس قبل از هر بی احترامی از کمپانی من برو بیرون!

هوسوک به اتاقش برگشت و بی اعتنا به پسرِ بزرگتر مات و مبهوت شده در رو محکم بهم کوبید.

***

وارد دانشگاه شد و به لیستی که شماره ی اولین کلاسش داخلش نوشته شده بود، نگاهی انداخت.
با اینکه پنج سال تمام در اون دانشگاه درس داده بود ولی بازهم گیج و سردگم وسط راهرو ایستاده بود و به دانشجوها که از کنارش رد می شدند، زل زد.
در افکار بی در و پیکرش غرق بود که ناگهان سنگینی کسی از پشت بهش برخورد کرد و باعث زمین خوردن خودش و طرف مقابلش شد.
از شدت برخوردش به زمین سرامیکی آخ بلندی گفت و با درد سر جاش تکون خورد.
به پسرکی که تقریباً روی اون افتاده بود، زل زد و با ابروهای درهم غرید: -حواست کجاست؟ مگه نمی بینی من اینجا ایستادم؟

پسر مو مشکی سر بلند کرد و گستاخانه نگاه سرکشش رو به چشم هاش دوخت و گفت: ×فکر نمی کنی تو راه رو بند آوردی؟ کسی که باید عذرخواهی کنه جنابِ‌عالی هست نه بنده!

دهنِ تهیونگ از شدت پررویی پسرِ مقابلش باز موند و به شدت پسر رو از روی خودش کنار زد.
پسر مو مشکی از کنارش بلند شد و ایستاد.
کتِ چرمِ مشکی اش که فیکس اندام خوش تراش و ورزیده اش بود رو صاف و شروع به تمیز کردن شلوارش کرد.
تهیونگ با کمک گرفتن از زمین روی پاهاش ایستاد و ناخواسته و برای اولین بار زیرچشمی پسری که نظرش رو به خاطر زیادی آشنا بودنش جلب کرده بود، نگاه کرد.
پسر که سنگینی نگاه خواستنی مرد رو حس کرده بود، پوزخندی زد و سرش رو ناگهان به سمتش چرخوند و مُچ نگاهش رو گرفت.
تهیونگ نمی دونست دیوونه شده یا نه ولی اون نگاه مرموز و مبهم عجیب براش ترسناک، آشنا و دوست داشتنی بود.
احمق بود، نه؟
چرا باید نگاه یک فردِ غریبه جز همسرش براش دوست داشتنی باشه؟
آب دهنش رو با ترس به شدت قورت داد و بی توجه به پسرکی که دست به سینه از بالا تا پایینش رو از زیر نگاه خواستنی اش می گذروند، به سمت کلاسش راهی شد.
راهرو تقریباً خلوت بود و تهیونگ خدا رو شکر کرد که دانشجوها به کلاس هاشون رفتند و کسی شاهد آبروریزی اش در روز اول دانشگاه نبود.
نفسش رو آسوده رها کرد و بعد از باز کرد در کلاس مورد نظر سعی کرد، برخلاف همیشه با لبخند وارد بشه و کلاسش رو برای یک بار هم که شده سرحال شروع کنه.
هر چند می دونست جزئی از محالاته.
***

جانگ کوک بی حوصله تر از همیشه مشغول بازی بود و بدون اینکه بخواد فکر و ذکرش تمام روز شده بود، پسرکِ عجیب و نفرت انگیز همسایه.
اون پسر رو نمی شناخت ولی به دلایل نامعمولی از صبح که اون مدلی باعث بیدار شدنش از خواب شد، ازش به شدت متنفر شده بود.
نفسش رو با حرص بیرون فرستاد، کلافه سیستمش رو خاموش کرد و کاسه ی آماده ی نودلش رو به دست گرفت. نمی دونست برای اعتراف زوده یا نه ولی همسایه ی مو قهوه ایش بیش از اندازه زیبا و جذاب بود، البته باید برای بار دوم اعتراف می کرد که به اندازه ی دخترِ زیبای همسایه خواستنی نیست اما با این اوصاف برخلاف نفرت بی دلیلش مهرِ پسر به دلش نشسته بود.
با گذشتن همین افکار از ذهنش، یک لحظه خشکش زد و نفسش گرفت.
سیلی محکمی با دست تتو شده اش نثار صورت خودش کرد.
به چه دلیل کوفتی اون باید اعتراف به زیبایی پسرِ همسایه می کرد؟
گرایش اون صد در صد استریت بود ولی چرا باید از پسری که کمتر از چند ساعت می شناختش بیشتر از یک دختر خوشش بیاد؟
دقیقاً به چه دلیل لعنت شده ای؟
+لابد به خاطر خستگیه! آره، قطعاً همینه مغزم رد داده.

زیرِلب زمزمه کرد و با همین فکر کاسه ی نودل رو به داخل سطل آشغال انداخت.
بی درنگ به سمت تخت گرم و نرمش که با طرح آیرون مَن مورد علاقه اش بود، رفت و زیر پتو پناه گرفت و سعی کرد بی اعتنا به افکار پوچش چشم هاش رو ببنده و با لذت به دنیای خواب فرو بره.

پایان پارت نهم.

سلام خوشگلای من 🤩😍💕
من برگشتم با پارت جدید🤩

دوستان همونطور که گفتم این فیک هم تعداد پارت هاش و هم خود پارت هاش کوتاهه یکم بگذره سعی می کنم طولانی تر بنویسم. 🙂
خب به نظرتون یونگی می تونه به شرکت برگرده؟
تهیونگی با کی برخورد کرد؟
ایا کسی که باهاش برخورد کرد قراره جای جانگ کوکی رو بگیره؟ 😉
منتظر حدسیاتتون هستم خوشگلا

ووت و نظر یادتون نره خوشگلا 🧡🧡💜💜
دوستون دارم تا پارت بعد 🧡❤💜

the game is on Where stories live. Discover now