part 12

979 226 55
                                    


یونگی درحالی که کیفش رو روی سرش گرفته بود تا از بارش بارون در امان باشه، به سمتشون دوید و کنارشون نفس نفس زنان ایستاد.
جانگ کوک با رفتاری مودبانه و برخلاف بار اول بدون اینکه شیفته نگاهش کنه، به یونگی زل زد و با لحن ملایمی پرسید: +کجا می رید خانم یونجی؟

یونگی نفس عمیقی کشید، هنوز از شدت دویدنش به سختی نفسش بالا می اومد ولی به زور نالید: &هوپ ورد کمپانی. می دونید کجاست؟ باید تا پنج دقیقه دیگه اونجا باشم وگرنه استخدام نمی شم!

تهیونگ و جانگ کوک متعجب نگاهش کردند.
هوپ ورد کمپانی دقیقاً کمپانی گیمی بود که جانگ کوک در اون کار می کرد و تهیونگ به شدت ازش متنفر بود و می خواست سر به تن رییس جذابش نباشه.
تهیونگ کلافه کلاه ایمنی رو به سمت یونگی گرفت و قبل از اینکه پسر بتونه پشت جانگ کوک سوار موتور بشه، خودش سوار شد و با لبخندی تصنعی گفت: -پشت من بشین!

وقتی برای تلف کردن نبود، یونگی هم کسی نبود که براش مهم باشه پشت سر کدوم یکی بشینه؛ پس سریع سوار موتور شد و به کتِ تهیونگ چنگ زد و جانگ کوک با تمام سرعتش به راه افتاد.

***

یونگی می تونست قسم بخوره توی عمرش انقدر تحرک نداشته‌.
چند طبقه رو به خاطر پر بودن آسانسور مجبور شد از پله بالا بره و ناسزاهای جذابش رو نثار رییس کنه.
بالاخره وارد طبقه ی مورد نظر شد و لنگ زنان به خاطر درد پاهای تاول زده اش از کفش های جدید و پاشنه بلند، به سمت اتاق ریاست دوید و بعد از زدن تقه ای به در بدون اجازه گرفتن خودش رو داخل اتاق انداخت.
هوسوک پشت میزش با آرامش درحال نوشیدن قهوه و مشغول کارش بود و با باز شدن یهویی در بدون اینکه حتی نگاهی به جلوی در بندازه، با خونسردی گفت: £پنج وقیقه دیر کردید خانم مین! شما...

یونگی به اون کار نیاز داشت و نمی تونست بزاره که بعد از کلی سختی که برای ظاهرش کشیده ناامید از اون مکان بیرون بره؛ پس بین حرف پسر پرید و با لحن ملتمسش برای اولین بار گفت: &لطفاً یک فرصت بهم بدید آقای جانگ! قول می‌دم کارم رو به نحو احسنت انجام بدم.

پسرِ کوچکتر بالاخره نگاهش رو از برگه های رو به روش گرفت و به صورت پسر سرخ شده که همچنان درحال نفس نفس زدن در اثر دویدن بود، زل زد.
£اگه می ذاشتید حرفم رو تکمیل کنم، می خواستم بگم مشکلی نیست می تونید برید سر کارتون ولی این پنج دقیقه تاخیر از حقوقتون کسر می‌شه!

یونگی باورش نمی شد که بالاخره استخدام شده و براش هیچ اهمیتی نداشت که از حقوقش همون روز اول کسر شده.
دستش رو روی دهنش گذاشت و با ناباوری به پسر که با جدیت بهش زل زده و منتظر بود از اتاق بیرون بره، نگاه کرد.
هوسوک وقتی صورت شوکه اش رو دید ناخواسته لبخند ملیحی زد و گفت: £برگه های استخدام رو می تونید از آقای کیم بگیرید و پر کنید. می تونید از الان کارتون رو شروع کنید!

the game is on Where stories live. Discover now