هیجان تهیونگ برای رسیدن بعد از ظهر باعث شده بود نتونه توی اتاقش اروم باشه
نمیدونست این چندمین باره که بعد از تموم کردن ناهارش داره کل اتاقشو باقدمهاش اندازه میگیره
همیشه دوست داشت از بیرون قصر خبر داشته باشه و حالا که قرار بود یه دوست جدید هم پیدا کنه براش خوشایند بود و بیشتر شبیه بچههایی شده بود که بعد از مسابقه دادن توی کوچهها برندهی شیرینیهایی که هر کسی نمیتونست بخرتشون میشدن
سویون که از راه رفتنای مداوم شاهزاده کلافه شده بود ترجیح میداد خاطرات رزمیه مین جون رو بشنوه پس بدون توجه به تهیونگ از اتاقش خارج شد
_چرا سویون فک میکنه نفهمدیم بهم چشم غره رفت؟
شاید بهتر باشه یکم بیشتر بهش سخت بگیرم
ولی هنوزم ازم ناراحته نمیتونم چیزی بهش بگمتهیونگ همونطور که با هیجان دور تا دور اتاقش راه میرفت با خودش زمزمه کرد هنوز هم صبح امروز رو فراموش نمیکرد سویون جوری بالاسرش داد زده بود تا بیدارش کنه که از تخت پایین افتاده بود
*صبح*
+شاهزادههههههههه
همین یک داد کافی بود تا تهیونگ از ترس روی زمین بیوفته و با چشمهای خواب آلود به چهرهی سویون که پوزخندی پررنگ رو به رخ میکشید روبرو بشه
_ترسیدم سویون فک نکنم طبق آداب قصر یه همچین چیزی درست باشه
سویون همچنان پوزخندشو حفط کرده بودو حالا با تنگ کردن چشمهاش جواب تهیونگو داد
+بله درسته همونطور که بد اخلاقیه افراد سلطنتی با امگاها طبق آداب قصر نیست این هم نیست
_سویون تو هنوزم اون اتفاقاتو فراموش نکردی؟
+فراموش کنم سروروم؟
همه مثل شما نیستن که بزدلانه رفتار کنن و بعدشم راحت فراموشش کنن
من تا بتونم انتقام ارباب جئونو ازتون میگیرم_هی سویون تو مگه ندیمهی جئونی؟
+لازم باشه میرم ندیمهاشم میشم
تهیونگ دیگه چیزی نگفت و سعی کرد از روی زمین بلند شهاما همین که اولین فشار رو به خودش آورد تکون خوردن استخوانای کمرشو حس کردو از درد داد بلندی کشید
_سویون بیا کمک کن نمیتونم بلند شم
+شما مگه ارباب جئونو کمک کردین؟
_آههههه سویوننننن
+مین جون میاد کمک میکنه
سویون گفتو از اتاق خارج شد دقایقی بعد با مین جون داخل اومدو مین جون کمک کرد تا تهیونگ از جاش بلند بشه
* زمان حال*
با فکر کردن به صبح دوباره کمرش تیری کشید که باعث شد تهیونگ هیسی از درد بکشه
![](https://img.wattpad.com/cover/278179373-288-k762139.jpg)
ВИ ЧИТАЄТЕ
♥︎𝓑𝓵𝓪𝓶𝓮 𝓶𝓮♥︎
Історичні романи♥︎𝓑𝓵𝓪𝓶𝓮 𝓶𝓮♥︎ ♡منو مقصر بدون♡ تهیونگ:از حالا به بعد تمام چیزیکه مال توعه مال منم هست جونگکوک: از اولم همین بود تهیونگ خم شد و بعد از برداشتن حریر روی صورت و بدن جونگکوک لبهاشو بوسید و .... کاپل:تهکوک ، نامجین ، یونمین ژانر: تاریخی، امگاورس،...