19

1.3K 321 63
                                    

ترس
the fear

اطراف در سفید رنگ فضای مه مانندی تشکیل شد و بعد جونگ کوک توانست دریچه تزیین شده رو ببینه.

اطراف در سفید رنگ فضای مه مانندی تشکیل شد و بعد جونگ کوک توانست دریچه تزیین شده رو ببینه

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

فضای سبز رنگ و کوچکی که اطراف در بود هم تصویر روبه روش رو زیبا تر کرده بود...

جونگ کوک با حیرت به روبه روش نگاه میکرد و تهیونگ شیفته چشم های براق اون بود.

جیمین و هوسوک هم چهره مشابهی به جونگ کوک داشتن.

تهیونگ خواست حرفی بزنه که با شنیدن شکافته شدن هوا، توسط یک گلوله، جونگ کوک رو به خودش فشرد ودر اغوشش مخفی کرد.

ماری و افرادش دور تا دور شاه و الهه و اسب ها دور هوسوک و جیمین قرار گرفتن.

هلن دست در جیب لباسش کرد و کیسه پودر رو از اون خارج کرد: سرورم...دریچه بازه...لطفا زودتر وارد بشین...

جونگ کوک به تهیونگ که مضطرب و نگران بود نگاه کرد.

دستش رو روی قلب مرد که به تندی میتپید گذاشت: چیشده ته؟

تهیونگ نفس عمیقی کشید و عقابی رو که از دوردست میدید نادیده گرفت.

بوسه ای به نوک بینی قرمز جونگ کوک زد : هیچی عزیزم... باید سریع وارد شیم...

به ماری اشاره: جیمین و هوسوک رو ببر داخل...زود باش

ماری سر خم کرد: ولی سرورم...اول شما و الهه باید وارد بشین...

تهیونگ اخمی کرد: بهت دستور دادم...زود باش... اون دو انسانن و اسیب پذیر...

با نزدیک شدن عقاب بهشون، سر جونگ کوک رو به سینه فشرد و با اخم به سمت اون پرنده برگشت.

چشم هاش مانند یک گردباد تغییر رنگ دادن و با اون دو تیله خاکستری به عقاب خیره شد.

تعادل پرنده بهم خورد و چند متری به عقب پرت شد...

ماری به سمت جیمین رفت و در مقابل نگاه شوکه اش که به عقاب روی زمین افتاده خیره بود، پسر رو بلند کرد: ببخشید...مجبورم اینکارو انجام بدم ادم ناشناسی که برام محترمه!

بعد جیمین رو با یک حرکت بلند کرد و دست هوسوک رو هم گرفت و شروع به خزیدن کرد.

هر دو رو مثل یک شئ بلند کرده بود و لحظه بعد وارد دریچه شد...

𝐹𝑖𝑟𝑒 𝑜𝑛 𝑓𝑖𝑟𝑒Where stories live. Discover now