17

1.2K 178 103
                                    


حالا جبران شد
بار عذاب وجدان 🥲


با فریاد بکهیون جیمین ترسیده از جا پرید.

جیمین: چته ترسیدم ؟

بکهیون از تخت پایین پرید و بیبی چکو برداشت.

بکهیون: دوخطه..دوخطه حامله ای من عمو میشم  بچه..تو راههههه.

جیمین اما همچنان میخکوب بیبی چک بین دستاش بود. و به اون دو خط قرمز رنگ نگاه میکرد.

با پایین ریختن قطره اشکی از چشمای جیمین بکهیون دست از رقصیدن برداشت و با دستاش صورت امگا باردارو قاب کرد.

بکهیون: خدای من جیمینا چی شده ؟
خوبی؟ چرا گریه میکنی اخه؟

لبخند لبای جیمینو رنگ داد.

جیمین: خو..خوبم فق..فقط باورم نمیشه.

بکهیون محکم جیمین بغل کرد.  و بعد سمت اتاق لباسش رفت.

بکهیون: بریم دکتر ازمایش کلی بده باشه؟ من یه دکتر خیلی خوب میشناسم که البته یکی از دوستامونه توی مراسم عروسیت هم بود.

جیمین اشکاشو پاک کرد و به دست پاچگی بکهیون نگاه کرد اون پسر زیادی پاک و مهربون بود.

بکهیون لباس های گرمی که برای جیمین انتخاب کرده بودو روی تخت گذاشت.

بکهیون: بپوش بپوش باید بریم ازمایش بدی که بعد نتیجه رو کادو پیچ کنیم بدیم تهیونگ پاشووووو.

جیمین با یاداوری الفا لبخندی زد شبی که تهیونگ رایحشو براش ازاد کرده بود قیافش خیلی جذاب شده بود.

( اون رایحه من بچه میخوام تهیونگ منظورشه)

" یعنی واکنشش چطوری میتونه باشه؟ "

این سوال داشت توی ذهن جیمین رژه میرفت که توسط بکیهون از فکر خارج شد.

بکهیون: بریییمممممم زود باش.

یه ربع بعد جیمین و بکیهون توی ماشین نشسته بودن.

 
****************

 
تهیونگ پرونده رو بست که یکی در زد.

یونجون: رِییس کیم،  یونجون هستم.

تهیونگ: بیا تو

چند دقیقه ای باهم صحبت کردند و با نتیجه گیری برای پروژه یونجون از جاش بلند شد که بره.

یونجون: ببخشید رئیس کیم همسرتون حالشون خوبه؟

تهیونگ با چهره ای نگران به یونجون نگاه کرد.

تهیونگ: خوبه فقط خستست.

یونجون: اها امید حالشون بهتر باشه با اجازه.

تهیونگ بعد از خروج یونجون موبایلشو برداشت و شماره جیمین رو گرفت.

با بوق پنجم امگا بلخره جواب داد.

𝐌𝐲 𝐌𝐨𝐨𝐧Where stories live. Discover now