( یادی کنیم از استاد معین)
من از راه اومدم.سلام سلام بیبیای مامیییییی چطورین با مدرسه ها به چوخ رفتین نه .
چون من رفتم👌🤌خوب خوب الان حرف نمیزنم زیاد باشه آخر فعلا بخونین هم استراحت شه هم یکم حس خوب بگیرین.
خدمت اتیش کامنت بزارای خودم🔥😎💞
◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇
با پرتو نور خورشید که مستقیم به چشماش میتابید صورتشو جمع کرد و برای فرار از نور سرشو پشت اومگاش مخفی کرد.
بوسه ای به خال پشت گردن همسرش زد و بعد راحت به استراحتش ادامه داد.
اما بچ بودن کارما حتی برای خون خالص هم وجود داشت.
( اره دیگه داعاشم🥲)
با زنگ موبایل دندون قروچه ای کرد و سریع موبایلو برداشت تا صدا مزاحم جیمین نشه.
...
تهیونگ: یه دلیل خوب بهم بده تا نفرینت نکنم هیونگ.
جین: ممنون خوبم صبح توهم بخیر.
تهیونگ بازم بی حوصله و خواب الود ادامه داد: هیونگ دلیل لطفا؟
جین: بکهیون نمیخواد بره ماه عسل.
۱
تهیونگ با چشمای نیمه باز، موهای بهم ریختش و کرختی فاکر اعصابانه بدنش از تخت بیرون اومد.( فوش ساخته شده خودم😀)
و از اتاق خارج شد تا مکالمشون اومگاشو بیدار نکنه.
جین: خوابیدی؟
تهیونگ: نه مگه تو میزاری... گفتی چی شده؟
جین: بکهیون میگه فعلا نمیخواد بره .
تهیونگ: چرا ؟
جین: بخاطر اتفاق دیروز.
تهیونگ اه کلافه ای کشید: بهش زنگ میزنم با...
جین: همین جا روبه روم با نگاه برزخیش نشسته.
تهیونگ : بده گوشیو دستش.
جین: اوکی.
وقتی موبایل به بکهیون رسید تا اومگا خواست اعتراض کنه تهیونگ زود تر شروع کرد.
تهیونگ : هیونگ خوبه بکهیونی، پس لازم نیس نگران باشی از اون گذشته چانیول خیلی برای این سفر تدارکات دیده پس به حرف هیونگ گوش کن و با همسرت برو خوش بگذرون.
تهیونگ خوب میدونست وقتی خودشو برای بک هیونگ خطاب میکنه پسر دست از لج بازی برمیداره .
و حالا بکهیون تنها با صدایی اروم شده ای جواب داد: باشه هیونگ...اما جیمینی دیروز حالش خوب نبود.
تهیونگ: نگران نباش کوچولو سه روز شرکت نمیرم تا اوضاع اروم تر شه و تعمیراتم از طرف دیگه پس جای نگرانی نیس .
YOU ARE READING
𝐌𝐲 𝐌𝐨𝐨𝐧
Non-Fiction(اتمام یافته ) . . "... پارک جیمین اومگای، زیبایی که با یکی دیگه از تصمیمات پدرش با پسر دوم خانواده کیم، کیم تهیونگ ازدواج میکنه. و به طرز عجیبی بی اون دو و گرگ هاشون پیوندی قوی شکل میگیره..... و هیچ کسی نمیدونه وعده این عشق و دلبستگی یک حکم تاریخی...