43

1K 173 155
                                    

( یادی کنیم از استاد معین)
من از راه اومدم.

سلام سلام بیبیای مامیییییی چطورین با مدرسه ها به چوخ رفتین نه .
چون من رفتم👌🤌

خوب خوب الان حرف نمیزنم زیاد باشه آخر فعلا بخونین هم استراحت شه هم یکم حس خوب بگیرین.

خدمت اتیش کامنت بزارای خودم🔥😎💞

◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇

با پرتو نور خورشید که مستقیم به چشماش می‌تابید صورتشو جمع کرد و برای فرار از نور سرشو پشت اومگاش مخفی کرد.

بوسه ای به خال پشت گردن همسرش زد و بعد راحت به استراحتش ادامه داد.

اما بچ بودن کارما حتی برای خون خالص هم وجود داشت.

( اره دیگه داعاشم🥲)

با زنگ موبایل دندون قروچه ای کرد و سریع موبایلو برداشت تا صدا مزاحم جیمین نشه.

...

تهیونگ: یه دلیل خوب بهم بده تا نفرینت نکنم هیونگ.

جین: ممنون خوبم صبح توهم بخیر.

تهیونگ بازم بی حوصله و خواب الود ادامه داد: هیونگ دلیل لطفا؟

جین: بکهیون نمیخواد بره ماه عسل.
۱
تهیونگ با چشمای نیمه باز، موهای بهم ریختش و کرختی فاکر اعصابانه بدنش از تخت بیرون اومد.

( فوش ساخته شده خودم😀)

و از اتاق خارج شد تا مکالمشون اومگاشو بیدار نکنه.

جین: خوابیدی؟

تهیونگ: نه مگه تو میزاری... گفتی چی شده؟

جین: بکهیون میگه فعلا نمیخواد بره .

تهیونگ: چرا ؟

جین: بخاطر اتفاق دیروز.

تهیونگ اه کلافه ای کشید: بهش زنگ میزنم با...

جین: همین جا روبه روم با نگاه برزخیش نشسته.

تهیونگ : بده گوشیو دستش.

جین: اوکی.

وقتی موبایل به بکهیون رسید تا اومگا خواست اعتراض کنه تهیونگ زود تر شروع کرد.

تهیونگ : هیونگ خوبه بکهیونی، پس لازم نیس نگران باشی از اون گذشته چانیول خیلی برای این سفر تدارکات دیده پس به حرف هیونگ گوش کن و با همسرت برو خوش بگذرون.

تهیونگ خوب میدونست وقتی خودشو برای بک هیونگ خطاب میکنه پسر دست از لج بازی برمی‌داره .

و حالا بکهیون تنها با صدایی اروم شده ای جواب داد: باشه هیونگ...اما جیمینی دیروز حالش خوب نبود.

تهیونگ: نگران نباش کوچولو سه روز شرکت نمیرم تا اوضاع اروم تر شه و تعمیراتم از طرف دیگه پس جای نگرانی نیس .

𝐌𝐲 𝐌𝐨𝐨𝐧Where stories live. Discover now