𝑀𝑦 𝑊𝑜𝑟𝑠𝑡 𝐸𝑛𝑒𝑚𝑦/ ℎ𝑦𝑢𝑛𝑙𝑖𝑥

𝕻𝖆𝖗𝖙 𝖙𝖊𝖓🔞

کاور خیلی به این پارت میادد😁💫

با تموم شدن آخرین کلاس، فلیکس و سونگمین سمت آدرسی که چان فرستاده بود میرفتن و فلیکس نمیتونست حتی یک لحظه سر جاش بند بشه
مدام این طرف اون طرف میرفت یا بالا و پایین میپرید و کاملا شبیه یه بچه‌ی کوچیک که برای رفتن به شهربازی هیجان داره شده بود
البته از نظر سونگمین یه آدم احمق و خل و چل!
هیونجین هم که با فاصله ازشون راه میرفت از رفتار فلیکس خندش میگرفت اما هر بار که دلیلش یادش میومد دلش میخواست فلیکس رو به تو بغلش بشونه و اجازه نده هیچ جا بره
سونگمین که کل راه به لوکیشن روی گوشیش خیره بود یکدفعه ایستاد و به ساختمون رو به روش با کاشی های سبز رنگ و در سفیدی که دورش با سنگ‌های سبز و آبی تزیین شده بود نگاه کرد
این خونه وسط شهر سئول شدیدا حال و هوای خونه های روستایی رو داشت
جلو رفت و زنگ رو زد.
در خیلی سریع توسط مرد بلند قدی که کت و شلوار مشکی به تن داشت و یه عینک آفتابی روی چشماش بود باز شد
مرد دقیقا شبیه هر چیزی بود که پسرها تا به حال در توصیف بادیگاردها شنیده بودن

÷ بفرمایید؟

سونگمین قبل اینکه فلیکس چیزی بگه و گند بزنه گفت

×برای دیدن آقای بنگ اومدیم

بادیگارد با شناختن پسرها سریع سری تکون داد و کنار رفت
پسرها داخل رفتن و فلیکس تازه متوجه این که  از دو نفر بیشترن شد
با چشمای گرد شده به هیونجین خیره شد

_تو...

▪︎ سلاممم خوش اومدین

فلیکس که همچنان خشک شده به هیونجین نگاه میکرد با مکث روش رو برگردوند و سلام آرومی به زور از ته گلوش در اومد

چان که برای استقبال پسرا..در واقع سونگمین بیرون اومده بود لبخند دلنشینش رو زد

▪︎ بیاید داخل

سونگمین که از همون لحظه‌ی دیدن چان لبخند بزرگی زده بود سر تکون داد و دست فلیکس خشک شده رو کشید و داخل رفتن

هیونجین پشت سرشون رفت و لبخند دوستانه ای به چان زد
حس میکرد ازش خوشش میاد
برعکس اون آلفای جذاب لعنتی

با ورودشون اولین کسی که دیدن هان جیسونگ بود که با هیجان جلو اومد تا کراشای دوستاشو ببینه

£ هییی دوباره دیدمتون

با خنده پشت دوتا پسر زد

£ بدجور دل پسرامو بردینااا

چان با چشمای درشت شده چشم غره رفت و برا اینکه حرف جیسونگ به چشم نیاد گفت

▪︎هانی تو از جفتمون کوچیک تری

جیسونگ چشم چرخوند

£ عقلم بیشتر کار میکنه

نگاهش دوباره به پسرا که معذب میخندیدن افتاد