𝕻𝖆𝖗𝖙 𝖙𝖜𝖊𝖓𝖙𝖞 𝖋𝖎𝖛𝖊

2.2K 267 115
                                    

Felix's POV:
بعد یه چت طولانی و چند ساعته با سونگمین کل خبرای جدید رو گرفتم قرار شد بعد مدرسه با هم بریم کافه‌ی رو به رو و راجب رابطم با هیون حرف بزنیم
اگه یکم دیگه تنهایی راجبش فکر میکردم قطعا دیوونه میشدم پس به بست فرندم نیاز داشتم

هیچوقت تو زندگیم به این اندازه گیج نبودم
هر چند بهتره بگم رفتارای هیونجین گیج کننده بودن و دیوونم میکردن
بعد ازدواجمون فکر میکردم این رفتاراش برای اذیت کردنمه
هر احتمالی رو داده بودم جز این که واقعا بهم اهمیت بده
اما به دلیلی که خودمم نمیدونستم چیه گاردم در مقابلش داشت پایین میومد
این خبر خوبی نبود
هوانگ هیونجین آدمی نبود که بخوام عاشقش بشم
میترسیدم
از روزی که عاشقش بشم و ولم کنه، یا بفهمم این رفتاراش همه نقش بازی کردن بوده و همون آلفای عوضی قبله
به هر حال من یه امگای غالب یا حداقل یه دختر نبودم که بتونم با جذابیتم کنار خودم نگهش دارم
دلیلی نداشت که منو بخواد
خیلیا اون بیرون هستن که از همه نظر ازم بهترن
اگه عاشقش بشم باید هر روزم رو با ترس اینکه یکی دیگه رو پیدا کنه و منو ول کنه بگذرونم
اما صدای ضربان قلبش وقتی سرم روی سینش بود مدام تو گوشم میپیچید
یه آدم نمیتونه ضربان قلبش رو دستکاری کنه که دروغ بگه درسته؟
یعنی اون شدت تپش بخاطر من بود؟

سرم رو با شدت به دو طرف تکون میدم
داشتم دیوونه میشدم احتمالا
واقعا نشستم یه جا و اون آلفای لعنتی فکر میکنم؟؟
عقل از سرم پریده؟؟
با کلافگی سعی میکنم حواسم رو به درسی که استاد میداد بدم و انقدر فکرای بیخودی نکنم که صدای زنگ بلند میشه
بلند شدم و وسایل رو بی توجه به مرتب بودن و داغون نشدنشون توی کیفم ریختم
کوله رو پشتم انداختم و خواستم سمت سونگمین برم که موبایلم شروع به زنگ خوردن کرد
شماره ناشناس بود
با شک دکمه‌ی تماس رو وصل کردم
_بله؟
"هی فلیکس خودتی؟"
چشمام گرد میشن
مگه میشد این صدارو نشناسم
_بله بله خودمم
"چطوری تو؟؟ ببخشید شمارتو از مینهو گرفتم که اونم از سونگمین گرفت میخواستم ببینم امشب میاین کلاب؟"

هنگ کرده بودم
الان هان جیسونگ از تری راچا داشت برای کلاب رفتن دعوتم میکرد؟؟

_معلومه..حتما

"عالیه پس سونگمین رو بیار به چان هم نگین یکم بخندیم اگرم دلت خواست جفتت هم بیار ساعت ۹ میبینمت"

تلفن قطع شد و همچنان با چشمای گرد شده زل زده بودم بهش که دست سونگمین روی شونم نشست

× چته چرا ارور دادی؟؟
با همون حالت شوکه بهش نگاه کردم
_همین الان جیسونگ دعوتمون کرد بار

سونگمین مشخصا به اندازه‌ی من شوکه و هیجان زده نبود
انگار که بیرون رفتن با یه آیدل اصن چیز خاصی نبود
به هر حال خودش با بنگچان قرار میذاره چندان عجیب هم نیست
_ خب کافه رفتن کنسله بیا بریم خونه ما حاضر شیم سه ساعت وقت داریم فقط
به بنگچان و هیون هم چیزی نمیگی

𝑀𝑦 𝑊𝑜𝑟𝑠𝑡 𝐸𝑛𝑒𝑚𝑦/ ℎ𝑦𝑢𝑛𝑙𝑖𝑥Where stories live. Discover now