𝑀𝑦 𝑊𝑜𝑟𝑠𝑡 𝐸𝑛𝑒𝑚𝑦/ ℎ𝑦𝑢𝑛𝑙𝑖𝑥

𝕻𝖆𝖗𝖙 𝖙𝖜𝖊𝖑𝖛𝖊

هوانگ هیونجین در اون لحظه نمیتونست چیزی از اطرافش حس کنه
نمیتونست صدایی رو بشنوه و نمیتونست واکنشی نشون بده
از یه طرف گرگش با خشم و مالکیت بلند تر از همیشه غرش میکرد و جفتش رو برای خودش میخواست
و از یه طرف ذهنش از تکرار جمله‌ای که شنیده بود دست برنمیداشت

قرار بود فلیکسش، جفتش، کوچولوی کک و مکیش مال یکی دیگه بشه؟

اما سونگمین واکنش آروم تری داشت
همیشه میدونستن یه روز همچین اتفاقی میفته
اما الان یه عامل با قبل متفاوت بود
نفس عمیقی کشید تا به خودش مسلط باشه و منطقی فکر کنه

× با کی؟

جویون با گیجی به آلفای بزرگتری که رایحه خشمش کل اتاق رو پر کرده بود و هر لحظه شدید تر میشد نگاه میکرد
با وجود اینکه خودش هم یه آلفا بود کاملا میتونست قدرتمند بودن پسر بزرگتر رو حس کنه اما نمیتونست بفهمه که منشا این خشم شدید آلفا چیه
و کی هست که انقدر از شنیدن حرفش به هم ریخته بود

$ هنوز معلوم نیست...و البته این بدترین قسمت قضیه نیست

سر هیونجین بالا اومد و با چشمای به خون نشسته نگاهش کرد

+چی!؟

$ شریکای پدرم یه سری آدم گند تر از خودشن
الان که همه میدونن فلیکس یه امگای مغلوبه حتی با وجود سود بزرگی که براشون داره راضی به ازدواجش با بچه هاشون نمیشن

مکث طولانی ای کرد و به زمین خیره شد

$ این چیزیه که با کمک خدمتکارا فهمیدم ولی...اگه ازدواج نکنه پدرمون نمیذاره زنده بمونه...شک ندارم
اون ازش متنفره

چشمای آلفای جوون پر اشک شد و با ناامیدی به زمین خیره شد

$ تنها دلیلی که فلیکس رو اون روز زنده گذاشت این بود که با ازدواجش با پسر یکی از شریکاش بتونه به سود خودش استفادش کنه ولی حالا...

متنفر بود از اینکه این حرف رو بزنه

$ یعنی ازدواج کردنش بهترین حالت ممکنه نه بدترین

سونگمین که در حال تحلیل اطلاعات جدید بود با شک به جویون نگاه کرد

× پس الان اونا فقط یکیو میخوان که از شر فلیکس راحت شن؟

جویون سر تکون داد و در حالی که اشک پایین اومده از چشمش رو پاک میکرد به پسری که هنوز نمیشناخت و در حال ساطع کردن رایحه تند و عصبیش بود نگاه کرد

$ میخوای حضورتو به کل خونه اعلام کنی؟؟

هیونجین که تازه تونسته بود حرفای جویون رو هضم کنه چشمای قرمز شدش رو به پسر جوانتر دوخت

(اینو یادم رفته بود توی پارت توضیحات بنویسم
آلفاها موقع عصبانیت یا احساسات خیلی شدید مثل شهوت چشماشون برق قرمز میزنه، امگاها آبی بتا ها هم سبز)