نیم ساعتی بود که کنار آلفاش که در حال رانندگی بود
داخل ماشین نشسته بود و خیابونا حتی براش آشنا هم نبودن
چقدر از خونه فاصله گرفته بودن؟ چرا انقدر دور؟ اینا سوالایی بودن که فلیکس میخواست بپرسه اما دلش نمیخواست باعث ایجاد یه بحث دیگه بشه پس تموم مدت ساکت مونده بود و حالا درگیر استرسی شده بود که از برگشتنشون داشت
با هم بودنشون دور از همه توی اون کلبه قشنگ ترین روزایی بود که فلیکس توی زندگیش داشت
آرامشی که کنار آلفاش وجودش رو در بر میگرفت و دلش نمیخواست هیچوقت تموم بشه
اما به هر حال مجبور بودن به زندگی واقعی برگردن
به دانشگاهی که وسط ترم رها کرده بودن و گشتن دنبال کار برای ادامه زندگیشون با هم
و این برگشتن مساوی رو به رو شدن با مادر هیون بود
فلیکس نمیدونست چه اتفاقی میفته
و حتی جرات گفتن اینکه حرفای خانم هوانگ دلیل رفتنش بوده رو نداشت
میدونست هیونجین بدجوری از کوره در میره و نمیخواست رابطهی آلفاش با مادرش رو خراب کنه و باعث ناراحتی جفتش بشه
با حس لمس آروم دست هیونجین روی پاش از فکراش بیرون اومد و نگاهش کرد
هیونجین با لبخندی روی لباش به امگاش نگاه انداخت
+ چرا مضطربی؟
فلیکس چشماش رو از آلفا دزدید و سرش رو پایین انداخت
_نمیدونم...نگرانم
+ نگران چی
فلیکس نفس عمیقی کشید
_ برای اینکه رفتم ازم هنوز عصبانیای؟
رنگ نگاه هیونجین تغییر کرد و فلیکس اینو به خوبی متوجه شد
+ راجب رفتنت..شاید بتونم درکت کنم
ولی تو میخواستی اجازه بدی دست یکی دیگه بهت بخوره
اینو نمیتونم ببخشم
فلیکس به آرومی سر تکون داد
به آلفاش حق میداد و نمیتونست جوابی بده
+ اگه برای این نگرانی...دیگه اهمیت نداره
تا وقتی کنارم بمونی و ترس رفتنت رو نداشته باشم میتونم فراموش کنم
امگا لبخندی زد و به شونهی هیون تکیه داد
_ دیگه برای همیشه مال توام
حتی اگه خودتم نخوای
هیونجین تکخندی زد
+ مگه میشه از خیر اون گردی قشنگت بگذرم
YOU ARE READING
𝑀𝑦 𝑊𝑜𝑟𝑠𝑡 𝐸𝑛𝑒𝑚𝑦/ ℎ𝑦𝑢𝑛𝑙𝑖𝑥
FanfictionCouple:Hyunlix, Chanmin, Minsung, chanbaek Author: NV Ganres: Omegaverse, fluff, Smut🔞 , daily life S: 1400.10.13 End: 1401.10.28 آپ: پنجشنبه ها لی فلیکس فن دو آتیشهی تری راچاست (بنگ چان چانگبین جیسونگ) جوری که تک تک آلبوماشونو داره و از زمان دبیو...