27

337 92 13
                                    


بعد یکسال دوباره اون مرد و ملاقات کردم.‌..اشک از چشمام سرازیر شد و رو زانوم افتادم.

به مرد رو به روم نگاه کردم، حالا همه چیز واضح شده بود. "ه...هو.."

با گریه به مبارزه جانگ وو و..."هوسوک" نگاه می‌کردم.

جانگ وو میزدش و انگار کم آورده بود، "ن..نه!!"

جانگ وو نگاهم کرد، "نگران نباش سوییت هارت، حالم خوبه."

سریع از کنار جانگ وویی که با آغوش باز میومد سمتم گذشتم.

"نه هوسوک!" بغلش کردم و با شدت بیشتری گریه کردم .

"لطفا...بیدار شو!" آروم چشماشو باز کرد.

"یونگی؟" با گریه سرمو تکون دادم، "متاسفم..خیلی طول کشید." لبخند زد، "متاسفم که فراموشت کردم، متاسفم که بهت گوش نکردم، متاسفم که فرار کردم..."

هق هق می‌کردم، "متاسفم که...که به یه شیطان دیگه اعتماد کردم." سعی کرد اشکامو پاک کنه.

"چرا بهم نگفتی؟! چرا باهام پیوند نخوردی؟!" لبخند هوسوک از بین رفت.

"آماده نبودم، فقط...نمیخواستم مثل من به یه شیطان تبدیل بشی." دستشو گرفتم.

"تصميمش با تو نبود!"

قطرات اشک از چشماش سرازیر شدن، "ببین، میدونم ولی چاره‌ای نداشتم، ترسیده بودم."

با دستام صورتشو گرفتم تا خوب بهم نگاه کنه، "من دوست دارم! واسم مهم نیست چه اتفاقی بیوفته یا چی سر راهمون قرار بگيره! حق نداشتی همچین کاری کنی!!"

جانگ وو با خشم فریاد زد، "تو مال منی! نباید این و فراموش کنی." دستاش و مشت کرده بود.

"مسخره اس!" عین دیوونه ها می‌خندید.

"همه چیزمو ازم گرفتی! الیزابت و گرفتی و حالا میخوای اون و بگیری! دیگه همچین اجازه ای بهت نمی‌دم!"

چشماش به رنگ نارنجی تیره در اومد، ناخون هاش بلند شد و بال های بزرگش از هم باز شد.

هوسوک سعی کرد بلند بشه ولی جلوشو گرفتم، "نه...دیگه نوبت منه." با شوک نگاهم کرد، "نه!" لبخند زدم، "چیزی نیست، من آماده ام."

مچ دست مو گاز گرفتم و خون ازش سرازیر شد. هوسوک و بلند کردم تا ازش بخوره. "ولی...مگه با اون پیوند نخوردی؟" خندیدم، "بی‌هوش شدم...نتونست کامل انجامش بده."

با لبخند دندون مو وارد شونه اش کردم تا از خونش بنوشم،از درد غرید.

علامت پيوند ناقصم با جانگ وو از بین رفت و جاشو علامت هوسوک گرفت.

ولش کردم و یه نفس عمیق کشیدم، "هه! فکر کردی اگه به شیطان تبدیل بشی میتونی جلومو بگیری؟!"

گذاشتم هوسوک دراز بکشه و بلند شدم. سرم پایین بود و با آرامش لبخند زدم.

وقتی سرمو بلند کردم، لبخند جانگ وو از بین رفت، "چی؟!" چشمام بنفش شده بود...

‌...........................................................

گودرت بنفش را مشاهده میکنید که باعث شد کرک و پر جانگ وو عزیز بریزه😂
سسشسممممسمس یونگی شیطان خیلی خوبه
گاد چپتر بعد...

ووت و کامنت یادتون نره
لاو یو 💜

Unbreakable Bond | SopeWhere stories live. Discover now