Chapter 4

126 69 62
                                    


تهیونگ یادش میاد...اون مکان...دست های بریده شده... جنازه ی نیمه لخت...

تلاش میکنه تا اون صحنه جرم رو توی ذهنش مجسم کنه اما تنها کسی که به فکرش میاد امبره.
صدای سوکجین رو میشنوه که داره اسمشو صدا میزنه. به نظر میاد که مایل ها ازش دوره.

تهیونگ توسط هاله‌ای از غم زندانی شده. عطرش، حس انسان دوستیش حتی در بدترین شرایط، صدای فراموش نشدنیش، تهیونگ همش رو به یاد میاره. امبر همیشه و مخصوصا وقتی سر کاره کنارشه.

دوباره تلاش میکنه تا به پرونده ی مشابه قتل جدید فکر کنه اما فقط لبخند درخشان امبر رو که دفعات خیلی زیادی باعث روشن شدن روزش شده رو میبینه.
خدایا، دلش براش تنگ شده!

&تهیونگ حالت خوبه؟

بعد از اینکه سوکجین شونه‌اش رو فشار میده کارآگاه بالاخره واکنشی از خودش بروز میده. نگران به نظر میاد. حین حرف زدن تهیونگ، ابروهاش تو هم فرو میرن. این پسر واسه چند دقیقه تو گذشته گم شده بود؟

_تو هم یادت میاد؛ نه؟

وقتی چشمهاشون به هم میفته تهیونگ از گروهبان میپرسه. صدای تهیونگ بم تر از همیشه است. گلوش جوری درد میکنه که انگار سیم خاردار دورش حلقه شده.

&البته!

سوکجین دستش رو پایین میاره. نگاه خیره اش هنوز تو چشمهای تیره تهیونگ پرسه میزنه.

+چیو یادته؟

جونگکوک بی طاقت میپرسه.

کارآگاه بزرگتر فکشو روی هم فشار میده. با اشتیاقش برای حمله کردن به این مرتیکه مبارزه میکنه. چرا اینقدر واسه فهمیدنش مشتاقه؟ به هرحال این زن بیچاره‌ای که روی زمین دراز کشیده مُرده.

_اون علامت برای منه.

تهیونگ شروع میکنه.

نمیخواد یه بار دیگه صدای غیر قابل تحمل جونگکوک رو بشنوه.

قبل از اینکه مرد جوونتر سوالی بپرسه، سوکجین شروع به توضیح دادن میکنه.

& ما قبلا یه پرونده شبیه به این داشتیم‌‌.

_بیشتر از شبیه.

تهیونگ اضافه میکنه.

_دقیقا همون چیز.

+بیشتر توضیح بده.

محض رضای خدا اون نمیخواد بیشتر از این بهش بگه. فقط عین همون قتله. این احمق اگه میخواد بیشتر بدونه خودش میتونه تحقیق کنه.

_تو گوگل جستجو کن.

تهیونگ خیلی جدی میگه.

+بزار ببینم..

جونگکوک وانمود میکنه که گوشیش رو با دست گرفته.

+یه پرونده قتل عجیب که احتمالا توسط حال بهم زن ترین فرد شهر حل شده..اوه هیچی!

The Winds Of Chicago Where stories live. Discover now