+که چی؟ الان این یه مسابقست؟&تو نمیفهمی.
+چرا اتفاقا!
جونگکوک دکمه های شلوارش رو میبنده و قبل از بستن کمربند مشکی رنگش اخم کمرنگی میکنه.
+عزیزم من احمق نیستم.
تو گوش سوکجین زمزمه میکنه.
&احمق؟
مرد نیمه لخت، ابروهاش رو بالا میندازه. صورتش که با لامپ قرمز روشن شده خوشتیپ تر از همیشه دیده میشه. درواقع لامپ قرمز تنها منبع روشنایی بین تاریکی اتاقه!
+تو واقعا فکر میکنی من نفهمیدم؟
جونگکوک نشیخند میزنه و آروم هلش میده تا روی تخت بزرگ بشینه.
+داری کاری میکنی حسودیش شه.
دست سوکجین روی کمر جونگکوک حرکت میکنه و لبهاش کمی از هم فاصله میگیرن تا حرفی بزنن اما کارآگاه انگشت شستش رو روی لبهای سوکجین میزاره.
+هیسس...واسم مهم نیس.
&واقعا؟!
سوکجین از انگشت کارآگاه رو گاز آرومی میگیره و کمی لیسش میزنه. باعث میشه جونگکوک با شیطنت آه بکشه.
+سیر نشدی؟
جونگکوک با لبخند شیطانی نگاهی به تخت نامرتب میندازه.
ملافه ها شبیه هرچیزین الا ملافه. اگه یه روز اثاثیه اتاق بشکنن تعجبی نمیکنه. دستش روی گلوی زیبای مرد بزرگتر حرکت میکنه. زیباست!
چیزهای زیبا رو دوست داره و به ندرت میتونه مردی به زیبایی سوکجین پیدا کنه. زیبایی ای که زمینی نیست. اگه جونگکوک بخواد راستشو بگه، سوکجین یه سکس پارتنر عالیه.
&هیچ وقت ازت سیر نمیشم.
+امروز جذابتر شدی سوکجین.
جونگکوک چونه سوکجین رو با انگشت اشارش که با یه حلقه نقرهای تزیین شده، بالا میاره.
چشمهایی که مشتاقن هر چیزی که بتونن رو به جونگکوک بدن، میدرخشن و همیشه خیلی سریع تحریکش میکنن.
سوکجین لعنتی
+واسه تهیونگ نگهش دار.
سوکجین جرات خندیدن به این کلمات رو داره.
&الان کی حسودیش شده؟
+تو!
کارآگاه به دستش اجازه میده که پایین بره، ترقوه هاش رو لمس میکنه.
سوکجین سعی میکنه بلند شه اما جلوشو میگیره و بیشتر هلش میده. مرد بزرگتر الان روی تخت دراز کشیده. تقریبا به سختی نفس میکشه.
چشمهای قهوهای پررنگش به جونگکوک زل زدن. معنی این نگاه رو میدونه. داره فریاد میزنه بیشتر بهم بده.
BẠN ĐANG ĐỌC
The Winds Of Chicago
Fanfiction✓ترجمهای _________________ _پس تو بودی. تهیونگ جا خورده. درحالیکه تفنگ رو با دست لرزونش نگه داشته، با دست دیگهاش تو موهاش چنگ میندازه. _از همون اول. +من؟ جونگکوک یه قدم جلو میره. +تو چی داری می.. _میدونستم یه عوضی ای ولی تا این حد؟ +من واقعا نمید...