Chapter 11A

34 15 24
                                    

رانندگی با امبر خیلی خوش میگذشت.

بعضی مواقع بگو بخند میکردن تا روحیه شون تقویت بشه و بعضی وقتها فقط ساکت مینشستن و گاهی وقتها هم چون زمین به کامشون نمیچرخید ناراحت و پکر بودن.

درسته که زمین دور خورشید میگرده اما یادت باشه که اگه بهش نزدیکتر بشی یقینا تا حد مرگ میسوزونتت،حتی فقط اگه قصد تماشا کردنش رو داشته باشی. هیچ چیزی اونجوری که نشون میده امیدبخش و درخشان نیست.

امبر استثنا بود. به شدت درخشان دیده میشد و همینجور هم بود. اما در عین حال نیمه تاریک هم داشت. همه دارن. نیمه درخشانش به سادگی از قسمت تاریکش سبقت گرفته بود.

جونگکوک مثل امبر درخشنده نیست. حداقل درخشنده بودنشون از یه نوع نیست.

جونگکوک تاریکه. اینم فقط به خاطر استایلش نیست بلکه کل وجودش اینجوریه. لبخندش، حرف زدنش و حتی رفتارش از روی قصد و غرضه. با اینکه هاله خیلی تأثیرگذاری داره اما در اعماق وجودش نیمه تاریکی هم دیده میشه. بدون داشتنش نمیتونی یه کارآگاه خوب باشی. تاریکی ضرورت این شغله.

چیزی که تاریک نیست عطر نعناییشه، البته یه جوریه که انگار خودشم از نعناع ساخته شده. امبر بوی خوبی میداد اما جونگکوک بوی خوش بو کننده لعنتی ماشینو میده.

نباید اونو با امبر مقایسه کنه اما داره انجامش میده چون مثل بنای تاریخی و مهم هاریسون بود واسش، تکیه گاهش بود. جونگکوک فقط یه مزاحمه مثل صدای پیش زمینه لعنتی که بیشتر از چیزی که باید اعصاب خورد کنی داره. مزاحم تهیونگ میشه و ذهنشو گمراه میکنه.

از مردی که کنارش نشسته متنفره خیلی دلش میخواد که از بغلش محو شه اما ببین به کجا رسیده، وسط خاکستر شیکاگو داره راجبش فکر میکنه. بی توجهی به کسی که انقدر میدرخشه کار اسونی نیست. مخصوصا وقتی اون شخص پارتنر جدیدیه که حتی میلی هم بهش نداشته. در نهایت، تهیونگ نمیتونه بگه کدوم نیمه جونگکوک به اون یکی غلبه کرده. با فرض اینکه یه جایی با هم گیر کنن احتمالا بعدا بفهمتش.

_تقریبا رسیدیم.

با نزدیک شدن به west lawn تهیونگ بیانش میکنه.

+خودم شهرو میشناسم.

جونگکوک با چشمایی که روی جاده دوخته شدن جوابشو میده.

تهیونگ چشماشو میچرخونه و پوزخند میزنه. اره این الدنگ هنوز گم نشده اما گفتن اینکه شهرو میشناسه فقط اغراق مهارتاشه. هیچوقت نمیتونه شیکاگو رو مثل تهیونگ بشناسه. حداقل محله های ناجور رو هیچ وقت نمیتونه.

تهیونگ نگاهی به جونگکوک میندازه. حتی از نحوه نگه داشتن فرمونش و ژستی که گرفته هم بوی پولداری میاد. همیشه خودش رو با ادب نشون میده حتی وقتی که فقط داره ماشین رو میرونه. رفتارش استعداد خاصی برای رفتن رو اعصاب تهیونگ داره. یعنی تو دنیای یکسانی زندگی میکنن؟

The Winds Of Chicago Where stories live. Discover now