+بیا
جونگکوک حین قرار دادن پوشهای روی میز تهیونگ میگه.
+یکی از دوستام اینو واسم فرستاد و منم ازش پرینت گرفتم.
بعضی از کسایی که تو اتاقن ازش تشکر میکنن اما تهیونگ هیچ واکنشی نشون نمیده.
+خواهش میکنم.
مرد جوان با تأکید بیان میکنه.
تهیونگ چشمهاش رو بهش میدوزه و دست به سینه میشه.
_میخوای چی بگم؟ پسر خوب؟
دوباره اون روی عوضیش بیدار شد.
جونگکوک دستهاش رو بالا میاره.
+فقط بخونش.
کارآگاه جابهجا میشه، دو پرونده دیگه رو برمیداره و میره سمت میز خودش که بیش از حد نزدیک میز تهیونگه اما اهمیتی واسش نداره. اینارو قبلا خونده اما میخواد از کاری که داره انجامش میده مطمئن بشه.
پرونده جنیس رو باز میکنه و کنار پرونده مرتبط با تهیونگ قرار میده. همزمان هر دورو به سرعت میخونه و نوشته ها رو باهم مقایسه میکنه. موارد مشترک بین دو پرونده رو بررسی میکنه. هردو قربانی زن، سفید پوست بودن،فقط لباس زیر تنشون بوده،دستاشون بریده و دور انداخته شده بودن و استخوان چونشون هم شکسته بوده و در آخر هر دو تو محله مشابهی رخ دادن. تشابهات خیلی زیادن، تشابهات عمدی. پس اون نوشته چیه؟ خب، این مشترک نبوده و فقط خواسته تحریکشون کنه.
قاتل چرا همچین کاری کرده؟
چی از جونشون میخواد؟
کیه؟ فقط یه تقلیدگر؟ اگه اینطوریه پس اون نوشته رو چرا جا گذاشته؟
لعنت. یه عالمه سوال داره و جواب ها خیلی کمن.
یه روزی ازش سر در میاره. همیشه اینطوره مگه نه؟ اینجا به تایید یونگی نیاز داره.
#چیزی راجب Byron Jaime که راجبش حرف زدیم میدونین؟
لروی حین ایستادن جلوی دو کارآگاه میگه.
_سرنخی داری؟
تهیونگ فورا میپرسه.
لروی پشت سرش رو میخاره.
#خب،نه زیاد. اون ناپدید شده.
+ما هم چیزی نداریم.
جونگکوک همون طوری که سرش رو از توی پرونده بیرون میاره جواب میده.
~به نظرتون اتفاقیه؟
جورجی هم زمانی که کنار لروی وایمیسته، با تعجب میپرسه.
_اون نمیخواد پیداش کنیم.
تهیونگ زمزمه میکنه.
_قطعا اتفاقی نیست.
![](https://img.wattpad.com/cover/287589600-288-k110823.jpg)
YOU ARE READING
The Winds Of Chicago
Fanfiction✓ترجمهای _________________ _پس تو بودی. تهیونگ جا خورده. درحالیکه تفنگ رو با دست لرزونش نگه داشته، با دست دیگهاش تو موهاش چنگ میندازه. _از همون اول. +من؟ جونگکوک یه قدم جلو میره. +تو چی داری می.. _میدونستم یه عوضی ای ولی تا این حد؟ +من واقعا نمید...